یکی پرسید از مجنون از عطار نیشابوری الهی نامه 25
1. یکی پرسید از مجنون که چونی
که بس بیچارهٔ و بس زبونی
...
1. یکی پرسید از مجنون که چونی
که بس بیچارهٔ و بس زبونی
...
1. جوانی بود سرگردان همیشه
نمک بفروختن بودیش پیشه
...
1. سالک از خورشید چون آگاه شد
عاقبت برخاست پیش ماه شد
...
1. بود سنجر را یکی خواهر چو ماه
صفیه خاتون کرده نامش پادشاه
...
1. آن مخنث دید ماری را عظیم
جست همچون باد بر بامی ز بیم
...
1. در وجود آمد بزرگی را پسر
نام حالی روستم کردش پدر
...
1. بوسعید مهنه قبضی داشت سخت
خادمی را گفت زود ای نیکبخت
...