4 اثر از بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 رفیقی گفت با من کان فلانی حلالی می‌خورد قوت جهانی

2 که جزیت از جهودان می‌ستاند وز آنجا می‌خورد، به زین که داند

3 بدو گفتم که من این می‌ندانم من آن دانم که من ننگ جهانم

4 که باید صد جهود بس پریشان که تا خواهند از من جزیت ایشان

1 بکوئی می فرو شد عیسی پاک جهودانش بسی دشنام بی باک

2 بدادند و خوشی آن پاک زاده دعا می‌گفتشان روئی گشاده

3 یکی گفتش نمی‌کردی پریشان ز دشنام و دعاگوئی بر ایشان؟

4 مسیحش گفت هر دل جان که دارد از آن خود کند خرج آن که دارد

1 بحربی رفت فاروق و ظفر یافت وزان کفّار هر کس را که دریافت

2 شهادة عرضه کردی گر شنیدی نکُشتی ور نه حالی سر بریدی

3 جوانی بود دل داده بمعشوق بیاوردند او را پیشِ فاروق

4 عمر گفتش باسلام آر اقرار چنین گفت او که هستم عاشق زار

1 بر دیوانهٔ محمود بنشست نهاد او چشم برهم، شاه بشکست

2 بدو گفت این چرا کردی، چنین گفت که تا رویت نه بینم، شه برآشفت

3 بدو گفتا لقای شاهِ عالم نمی‌داری روا؟ گفت آنِ خود هم

4 چو خود بینی درین مذهب روا نیست اگر غیری به بینی جز خطا نیست

1 یکی کَشتی شکست و هفتصد تن درآب افتاد و باقی ماند یک زن

2 زنی برتختهٔ آنجا مگر ماند بزاد القصّه وز وی یک پسر ماند

3 چو بنهاد آن زن آشفته دل بار فرو افتاد در دریا نگونسار

4 بر آن تخته بماند آن کودک خرد پیاپی موجش از هر سو همی برد

1 مگر شد ناگهی دزدی گرفتار ز گرد راه بردندش سوی دار

2 امان می‌خواست از عجز و نیازی که ریزد آب و بگزارد نمازی

3 که یا رب در چنین وقتی وجائی که می‌بینم بهر موئی بلائی

4 ببین تاتیغِ قهرت بر سر دار چه می‌آرد برویم آخر کار

1 بود سنجر را یکی خواهر چو ماه صفیه خاتون کرده نامش پادشاه

2 از جمال آن جهان دلبری ذرهٔ بود آفتاب خاوری

3 از ملاحت وز حلاوت سر بسر هم نمک بود آن سمنبر هم شکر

4 صد شکن در زلف آن دلبند بود هرشکن از چینش تا دربند بود

1 سالک از خورشید چون آگاه شد عاقبت برخاست پیش ماه شد

2 گفت هان ای چشمهٔ افروخته بر منازل روز و شب آموخته

3 هر زمان در منزلی دیگر روی گه بپا آئی و گه با سر شوی

4 هر سر مه میشوی نو از کمال لاجرم روی تو میگیرند فال

1 در وجود آمد بزرگی را پسر نام حالی روستم کردش پدر

2 خود ز سستی سخت ناچیز آمداو نام بودش روستم حیز آمد او

3 هرکه دون حق ترا نامی نهد تو یقین دان کان ترا دامی نهد

4 گر مسلم میشدی کاری بنام میشدی از نام هرکاری تمام

1 آن مخنث دید ماری را عظیم جست همچون باد بر بامی ز بیم

2 گوئیا جست آن زمان از زیر تیغ گفت کو مردی و سنگی ای دریغ

3 نیست نامردی تو در دست تو خود ندارد زور تیر از شست تو

4 گرچه بسیاری نمائی رستمی نیست ممکن از مخنث محکمی

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.