4 اثر از بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 پسر گفتش اگر آب حیاتم نخواهد داد از مردن نجاتم

2 نباید کم ازانم هیچ کاری که بشناسم که چیست آن آب باری

3 گر از عین الحیاتم نیست روزی بود از علمِ آنم دلفروزی

1 مگر یک روز محمود عدوبند پسر را گفت کای داننده فرزند

2 ببین تا پیل چندست این زمانم که من اکنون عددشان می‌ندانم

3 پسر بشمرد و گفتش ای خداوند هزار و چار صد پیلست در بند

4 شهش گفتا که خود را یاد دارم که یک بُز می‌نیامد در شمارم

1 یکی دیوانه چوبی بر نشسته بتگ می‌شد چو اسپی تنگ بسته

2 دهانی داشت همچون گل ز خنده چو بلبل جوش در عالم فکنده

3 یکی پرسید ازو کای مردِ درگاه چنین گرم ازچه می‌تازی تودر راه

4 چنین گفت او که در میدانِ عالم هوس دارم سواری کرد یک دم

1 پدر بگشاد راهش در هدایت به پیش او فرو گفت این حکایت

1 نشسته بود روزی پیرِ اصحاب ز پنداری و شهرة پیشِ محراب

2 درآمد از در مسجد یکی زال ولی همچون الف با قدِّ چون دال

3 بدو گفتا که در عین هلاکی پلیدی می‌کنی دعویِ پاکی

4 بدین شیخی شدی مغرور اصحاب برون آی ای جُنُب از پیشِ محراب

1 سکندر در کتابی دید یک روز که هست آب حیات آبی دلفروز

2 کسی کز وی خورد خورشید گردد بقای عمرِ او جاوید گردد

3 دگر طبلیست با او سرمه دانی که هر دو هست با او خرده دانی

4 شنیدم من ز استاد مدرّس که بود آن سرمه وان طبل آنِ هرمس

1 مگر سلطان دین محمود یک روز ایاز خویش را گفت ای دلفروز

2 کرا دانی تو از مه تا بماهی که ازمن بیش دارد پادشاهی

3 غلامش گفت ای شاه جهاندار منم در مملکت بیش از تو صد بار

4 چو ملکم این چنین زیر نگین است چه جای ملکت روی زمین است

1 یکی پرسید از مجنون که چونی که بس بیچارهٔ و بس زبونی

2 چنین گفت او که هستم من خری پیر بدن سوراخ از بار گلوگیر

3 تنم گرچه نزار و ناتوانست همه روزی همه بارش گرانست

4 وگر آسایشی را بعدِ صد غم ز پشتش جامه برگیرند یک دم

1 بدام افتاد روباهی سحرگاه بروبه بازی اندیشید در راه

2 که گر صیّاد بیند همچنینم دهد حالی بگازر پوستینم

3 پس آنگه مرده کرد او خویشتن را ز بیم جان فرو افکند تن را

4 چو صیّاد آمد او را مرده پنداشت نمی‌یارست روبه را کم انگاشت

1 چنین گفتست مجنون آن یگانه که یک تن داد دادم در زمانه

2 دگر بودند مشتی بی‌سلامت که می‌کردند در عشقم ملامت

3 زنی پیش من آمد- گفت- یک روز کنارم پر ز خون بد سینه پر سوز

4 میان خاک و خونم دید مانده چو گردون سرنگونم دید مانده

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش چهاردهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.