3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 پسر گفتش اگر جاهم حرامست بگو تا جامِ جم باری کدامست

2 که گر وجدانِ جام جم عزیزست ندانم جامِ جم باری چه چیزست

1 پدر بگشاد الماس زبان را بسفت آنگه گهرهای بیان را

2 پسر را گفت گر داری هدایت همه عمرت تمامست این حکایت

1 نشسته بود کیخسرو چو جمشید نهاده جامِ جم در پیشِ خورشید

2 نگه می‌کرد سرّ هفت کشور وز آنجا شد به سَیر هفت اختر

3 نماند از نیک و بد چیزی نهانش که نه درجام جم می‌شد عیانش

4 طلب بودش که جامِ جم به بیند همه عالم دمی درهم به بیند

1 مگر سنگ و کلوخی بود در راه بدریائی در افتادند ناگاه

2 بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم کنون با قعر گویم سرگذشتم

3 ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد ندانم تا کجا رفت و کجا شد

4 کلوخ بی زبان آواز برداشت شنود آوازِ او هر کو خبر داشت

1 مگر شبلی چو شمعی سر بسر سوز براهِ بادیه می‌رفت یک روز

2 جوانی دید همچون شمعِ مجلس بدست آورده شاخی چند نرگس

3 قصَب بر سر یکی نعلین در پای خرامان با لباسی مجلس آرای

4 قدم می‌زد بزیبائی و نازی چو کبکی کو بوَد ایمن ز بازی

1 یکی شوریدهٔ می‌شد سحرگاه سر خاک بزرگی دید در راه

2 بسی سنگ نکو بر هم نهاده یکی نقش قوی محکم نهاده

3 زمانی نیک چون آنجا باستاد دل خود پیش جان او فرستاد

4 چنین گفت او که این شخصی که خفتست ندارد هیچ، ازان کارش نهفست

1 یکی دیوانهٔ کو بود در بند بلب می‌گفت رازی با خداوند

2 یکی بر لب نهادش گوش حالی که تا واقف شود زان سرِّ عالی

3 بحق می‌گفت: این دیوانهٔ تو که بود او مدّتی هم خانهٔ تو

4 چو در خانه نگنجیدی تو با او که در خانه تو می‌بایست یا او

1 شبی برفی عظیم افتاد در راه سراپرده زده سلطان ملکشاه

2 ز سرما مرغ و ماهی آرمیده همه در کوشَها سر درکشیده

3 براندیشید سلطان گفت امشب غم سلطان که خواهد خورد یا رب

4 بباید رفت تا بینم نهفته که در سرما بدین درکیست خفته

1 فرستادست شیخ مهنه سه چیز خلالی و کلاهی و شکر نیز

2 بر معشوق، چون معشوق آن دید بنپذیرفت کز مخلوق آن دید

3 بخادم گفت با شیخت چنین گوی که ما را باز شد کلّی ازین خوی

4 خلال آن را بکار آید که پیوست بجز خون خوردنش چیزی دهد دست

1 ایاز سیمبر در خواب خوش بود دلش چون دیده یک ساعت بیاسود

2 ببالین آمدش محمودِ غازی که بود اندر سر او سرفرازی

3 ز خواب خوش نکردش هیچ بیدار هزارش بوسه زد بر هر دو رخسار

4 چو فارغ شد ز کار بوسه آن شاه همی مالید پایش تا سحرگاه

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.