3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 یکی شوریدهٔ می‌شد سحرگاه سر خاک بزرگی دید در راه

2 بسی سنگ نکو بر هم نهاده یکی نقش قوی محکم نهاده

3 زمانی نیک چون آنجا باستاد دل خود پیش جان او فرستاد

4 چنین گفت او که این شخصی که خفتست ندارد هیچ، ازان کارش نهفست

1 مگر می‌رفت ابراهیم ادهم براهی در دو کس را دید با هم

2 یکی چیزی بیک جَو زان دگر خواست بیک جَو می‌نیامد کارِ او راست

3 دگر ره گفت بستان یک جَو از من که هست این کار را بیرون شو از من

4 پس آن یک گفت از تو من نپژهم بیک جَو این بِنَدهم این بندهم

1 نشسته بود کیخسرو چو جمشید نهاده جامِ جم در پیشِ خورشید

2 نگه می‌کرد سرّ هفت کشور وز آنجا شد به سَیر هفت اختر

3 نماند از نیک و بد چیزی نهانش که نه درجام جم می‌شد عیانش

4 طلب بودش که جامِ جم به بیند همه عالم دمی درهم به بیند

1 مگر شبلی چو شمعی سر بسر سوز براهِ بادیه می‌رفت یک روز

2 جوانی دید همچون شمعِ مجلس بدست آورده شاخی چند نرگس

3 قصَب بر سر یکی نعلین در پای خرامان با لباسی مجلس آرای

4 قدم می‌زد بزیبائی و نازی چو کبکی کو بوَد ایمن ز بازی

1 مگر سنگ و کلوخی بود در راه بدریائی در افتادند ناگاه

2 بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم کنون با قعر گویم سرگذشتم

3 ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد ندانم تا کجا رفت و کجا شد

4 کلوخ بی زبان آواز برداشت شنود آوازِ او هر کو خبر داشت

1 شبی برفی عظیم افتاد در راه سراپرده زده سلطان ملکشاه

2 ز سرما مرغ و ماهی آرمیده همه در کوشَها سر درکشیده

3 براندیشید سلطان گفت امشب غم سلطان که خواهد خورد یا رب

4 بباید رفت تا بینم نهفته که در سرما بدین درکیست خفته

1 پدر بگشاد الماس زبان را بسفت آنگه گهرهای بیان را

2 پسر را گفت گر داری هدایت همه عمرت تمامست این حکایت

1 ایاز سیمبر در خواب خوش بود دلش چون دیده یک ساعت بیاسود

2 ببالین آمدش محمودِ غازی که بود اندر سر او سرفرازی

3 ز خواب خوش نکردش هیچ بیدار هزارش بوسه زد بر هر دو رخسار

4 چو فارغ شد ز کار بوسه آن شاه همی مالید پایش تا سحرگاه

1 شبی در خواب دید آن مرد بیدار که ناگه بایزید آمد پدیدار

2 بدو گفتا که ای شیخ زمانه چه گفتی با خداوند یگانه

3 چنین گفت او که امر آمد ز درگاه که ای سالک چه آوردیم از راه

4 بحق گفتم که آوردم گناهت ولی شرکت نیاوردم ز راهت

1 پسر گفتش اگر جاهم حرامست بگو تا جامِ جم باری کدامست

2 که گر وجدانِ جام جم عزیزست ندانم جامِ جم باری چه چیزست

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.