3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 قمر گفتا که من در عشق خورشید جهان پُر نور خواهم کرد جاوید

2 بدو گفتند اگر هستی درین راست شبانروزی بتگ می‌بایدت خاست

3 که تا در وی رسی و چون رسیدی درو فانی شوی در ناپدیدی

4 بسوزی آن زمان تحت الشُعاعش وجودت خفض گردد زارتفاعش

1 شبی در خواب دید آن مرد بیدار که ناگه بایزید آمد پدیدار

2 بدو گفتا که ای شیخ زمانه چه گفتی با خداوند یگانه

3 چنین گفت او که امر آمد ز درگاه که ای سالک چه آوردیم از راه

4 بحق گفتم که آوردم گناهت ولی شرکت نیاوردم ز راهت

1 یکی پرسید از شبلی که در راه که بودت بدرقه اول بدرگاه

2 سگی را گفت دیدم بر لب آب که یک ذره نداشت از تشنگی تاب

3 چو دیدی روی خود در آب روشن گمان بردی سگی دیگر معین

4 نخوردی آب از بیم دگر سگ بجَستی از لب آن آب در تگ

1 مگر می‌رفت ابراهیم ادهم براهی در دو کس را دید با هم

2 یکی چیزی بیک جَو زان دگر خواست بیک جَو می‌نیامد کارِ او راست

3 دگر ره گفت بستان یک جَو از من که هست این کار را بیرون شو از من

4 پس آن یک گفت از تو من نپژهم بیک جَو این بِنَدهم این بندهم

1 سالک آمد با دو چشم خون فشان چون زمین افتاد پیش آسمان

2 گفت ای سلطان عالم آمده پای تا سر طاق و طارم آمده

3 جمله در تو گم تو بالای همه جمله چون قطره تو دریای همه

4 هم قوی دل هم قوی همت توئی خلق عالم را ولی نعمت توئی

1 بامریدان شیخی از راه دراز آسیا سنگی همی آورد باز

2 از قضا بشکست آن سنگ گران شیخ را حالت پدید آمد بر آن

3 جملهٔ اصحاب گفتند ای عجب جان ازین کندیم ما در روز و شب

4 هم زر و هم رنج ما ضایع بماند خود مگیر این آسیا ضایع بماند

1 شد بر دیوانهٔ آن مرد پاک دید او را در میان خون و خاک

2 همچو مستی واله و حیرانش دید سرنگونش یافت و سرگردانش دید

3 گفت ای دیوانهٔ بی روی و راه در چه کاری روز و شب اینجایگاه

4 گفت هستم حق طلب در روز وشب مرد گفتش من همین دارم طلب

1 آن یکی دیوانهٔ میگفت زار کز همه عالم مرا اینست کار

2 تا کنم بر روی خاکستر نشست خاک میریزم بسر از هر دو دست

3 هم پلاسی را بگردن افکنم هم کنب را بر میان محکم کنم

4 اشک میبارم بزاری بردوام چکنم و چکنم همی گویم مدام

1 کاملی گفتست از پیران راه هر که عزم حج کند از جایگاه

2 کرد باید خان ومانش را وداع فارغش باید شد از باغ وضیاع

3 خصم را باید خوشی خشنود کرد گر زیانی کرده باشی سود کرد

4 بعد از آن ره رفت روز و شب مدام تا شوی تو محرم بیت الحرام

1 هست مرغی همچو آتش بیقرار روز و شب گردنده گرد شاخسار

2 میزند منقار در شاخ درخت شاخ خواهی نرم باش و خواه سخت

3 این چنین مرغی بشوق و شدتی بر سلیمان گشت عاشق مدتی

4 هر زمانش بیقراری تازه شد هر دمش بی صبری از اندازه شد

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.