3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 یکی دیوانهٔ کو بود در بند بلب می‌گفت رازی با خداوند

2 یکی بر لب نهادش گوش حالی که تا واقف شود زان سرِّ عالی

3 بحق می‌گفت: این دیوانهٔ تو که بود او مدّتی هم خانهٔ تو

4 چو در خانه نگنجیدی تو با او که در خانه تو می‌بایست یا او

1 فرستادست شیخ مهنه سه چیز خلالی و کلاهی و شکر نیز

2 بر معشوق، چون معشوق آن دید بنپذیرفت کز مخلوق آن دید

3 بخادم گفت با شیخت چنین گوی که ما را باز شد کلّی ازین خوی

4 خلال آن را بکار آید که پیوست بجز خون خوردنش چیزی دهد دست

1 یکی پرسید از شبلی که در راه که بودت بدرقه اول بدرگاه

2 سگی را گفت دیدم بر لب آب که یک ذره نداشت از تشنگی تاب

3 چو دیدی روی خود در آب روشن گمان بردی سگی دیگر معین

4 نخوردی آب از بیم دگر سگ بجَستی از لب آن آب در تگ

1 قمر گفتا که من در عشق خورشید جهان پُر نور خواهم کرد جاوید

2 بدو گفتند اگر هستی درین راست شبانروزی بتگ می‌بایدت خاست

3 که تا در وی رسی و چون رسیدی درو فانی شوی در ناپدیدی

4 بسوزی آن زمان تحت الشُعاعش وجودت خفض گردد زارتفاعش

1 طالبی را کو طلب می‌کرد راز گفت یک روزی اویس پاکباز

2 روی آن دارد که تو در راه بیم تا که جان داری چنان باشی مقیم

3 کاین همه خلق جهان را آشکار گوئیا تو کشتهٔ از درد کار

4 تا نباشد این چنین دردی ترا ننگ باشد خواندن مردی ترا

1 سائلی جویندهٔ راه کمال کرد او از شیخ گرگانی سؤال

2 گفت چون نبود ترا میل سماع گفت ما را از سماع است انقطاع

3 زانکه هست اندر دلم یک نوحه گر کو زمانی گر ز دل آید بدر

4 جملهٔ ذرات عرش و فرش پاک نوحه گر گردند دایم یا هلاک

1 بامریدان شیخی از راه دراز آسیا سنگی همی آورد باز

2 از قضا بشکست آن سنگ گران شیخ را حالت پدید آمد بر آن

3 جملهٔ اصحاب گفتند ای عجب جان ازین کندیم ما در روز و شب

4 هم زر و هم رنج ما ضایع بماند خود مگیر این آسیا ضایع بماند

1 صوفئی را گفت مردی از رجال کای جهان گردیده چون داری تو حال

2 گفت سی سال ای اخی بشتافتم نه جوی زر دیدم و نه یافتم

3 وی عجب کردم من این ساعت نشست تا مرا صد گنج زر آید بدست

4 آنکه در عمری جوی هرگز نیافت دور نبود گر ز گنجی عز نیافت

1 کاملی گفتست از پیران راه هر که عزم حج کند از جایگاه

2 کرد باید خان ومانش را وداع فارغش باید شد از باغ وضیاع

3 خصم را باید خوشی خشنود کرد گر زیانی کرده باشی سود کرد

4 بعد از آن ره رفت روز و شب مدام تا شوی تو محرم بیت الحرام

1 داشت اندر خانه اسحق ندیم بندهٔ در خدمت او مستقیم

2 دایماً هر روز پیش از آفتاب میکشیدی تا بشب از دجله آب

3 چون نمیشد تشنگی و آب کم مینزد یک دم غلام از کار دم

4 دید روزی خواجه او را بیقرار فارغ از خلق و شده مشغول کار

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دوازدهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.