پسر گفتش اگر در از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش اگر در جاه باشم
چرا آشفته و گمراه باشم
...
1. پسر گفتش اگر در جاه باشم
چرا آشفته و گمراه باشم
...
1. پدر گفتش چه گر اندک بوَد جاه
کزان اندک بسی مانی تو در چاه
...
1. بزرگی بود از اصحاب توحید
که شد در بادیه عمری بتجرید
...
1. یکی تابوت میبردند بر دست
بدید از دور آن دیوانهٔ مست
...
1. چنین گفتست با یاران پیمبر
که آن طفلی که میزاید زمادر
...
1. حسن میشد حسینش بود همبر
بجیحون چون رسیدند آن دو سرور
...
1. مگر شبلی بمجلس بود یک روز
یکی پرسید ازو کای عالم افروز
...
1. مگر روزی ایاز سیم اندام
چو جانها سوخت تنها شد بحمّام
...
1. بکاری بایزید عالم افروز
بصرّافان گذر میرد یک روز
...
1. مگر ابن المبارک بامدادی
بره میرفت برفی بود و بادی
...
1. یکی حبشی بر پیغامبر آمد
که تَوبه میکنم وقتش درآمد
...
1. عروسی خواست مردی چون نگاری
بمهر خود ندیدش برقراری
...