پسر گفتش گرت از از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش گرت از جاه عارست
که حبّ جاه مطلوب کبارست
...
1. پسر گفتش گرت از جاه عارست
که حبّ جاه مطلوب کبارست
...
1. پدر گفتش درین شوریده زندان
بطاعت میتوان شد از بلندان
...
1. مگر یک روز سنجر شاه عالی
بر عبّاسه آمد جای خالی
...
1. بحق گفتا کلیم عالم آرای
کسیم از دوستان خویش بنمای
...
1. چنین گفتند کان مدت که ارواح
درو بود آفریده پیش از اشباح
...
1. زنان مصطفی یک روز با هم
بپرسیدند ازو کای صدر عالم
...
1. مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
...
1. مگر شوریده دل بهلول بغداد
ز دست کودکان آمد بفریاد
...
1. برون شد لیث بوسنجه به بازار
قفائی خورد از ترکی ستمگار
...
1. یکی عابد نیاسودی ز طاعت
نبودی بی عبادت هیچ ساعت
...
1. یکی پیری بخاری بود در راه
مخنث پیشهٔ را دید ناگاه
...
1. بغزّالی مگر گفتند جمعی
که ملحد خواهدت کشتن چو شمعی
...