3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 دعا می‌کرد آن داننندهٔ دین جهانی خلق می‌گفتند آمین

2 یکی دیوانه گفت آمین چه باشد که آگه نیستم تا این چه باشد

3 بدو گفتند آمین آن بود راست کامام خواجه از حق هرچه درخواست

4 چنان باد و چنان باد و چنان باد زبان بگشاد آن مجنون بفریاد

1 بحق گفتا کلیم عالم آرای کسیم از دوستان خویش بنمای

2 که تا روشن شود چشم برویش که دل می‌سوزدم از آرزویش

3 خطاب آمد که ما را اهل دردی بصدق اندر فلان وادیست مردی

4 که او از خاصگان درگه ماست شبانروزی سلوکش در ره ماست

1 زنان مصطفی یک روز با هم بپرسیدند ازو کای صدر عالم

2 کرا داری تو از ما بیشتر دوست اگر با ما بگوئی حال نیکوست

3 پیمبر گفت ای قوم دلفروز شما را صبر باید کرد امروز

4 که تا فردا بگویم آنچه دانم جواب جمله بدهم گر توانم

1 مگر چون رابعه صاحب مقامی نخورده بود یک هفته طعامی

2 دران یک هفته هیچ از پای ننشست صلوة وصوم بودش کار پیوست

3 چو جوع افتادگی در پایش آورد شکستی سخت در اعضایش آورد

4 یکی مستوره بودش در حوالی طعامش کاسهٔ آورد حالی

1 مگر یک روز سنجر شاه عالی بر عبّاسه آمد جای خالی

2 نیامد کارِ این با کارِ آن راست چو لختی پیش او بنشست برخاست

3 کسی گفتش چرا خاموش بودی نگفتی تو حدیثی نه شنودی

4 جوابش داد عبّاسه پس آنگاه که چشمم آن زمان کافتاد بر شاه

1 یکی عابد نیاسودی ز طاعت نبودی بی عبادت هیچ ساعت

2 شبانروزی عبادت بود کارش بسر شد در عبادت روزگارش

3 بموسی وحی آمد از خداوند که عابد را بگو ای مرد خرسند

4 چه مقصودست از طاعت مدامت که در دیوان بدبختانست نامت

1 بغزّالی مگر گفتند جمعی که ملحد خواهدت کشتن چو شمعی

2 بترسید و درون خانه بنشست که تا خود روزگارش چون دهد دست

3 چو در خانه نشستن گشت بسیار دلش بگرفت از خانه بیک بار

4 کسی نزدیک بوشهدی فرستاد که ای در راه حق داننده اُستاد

1 پدر گفتش درین شوریده زندان بطاعت می‌توان شد از بلندان

2 اگر خواهی بلندی بر پَر از چاه که آن از طاعتی یابی نه ازجاه

3 پیمبر گفت: آخر وصف مستور که آن از مغز صدیقان بود دور

4 بلاشک حب جاه و حب مالست ترا این جاه جستن پس وبالست

1 پسر گفتش گرت از جاه عارست که حبّ جاه مطلوب کبارست

2 چو چشم از منصب و ازجاه برتافت کرا دیدی که او از جاه سر تافت

3 ندیدی آنکه یوسف از بن چاه بتخت سلطنت افتاد و در جاه

4 ندیدم در زمانه آدمی زاد ز حب جاه و حب مال آزاد

1 برون شد لیث بوسنجه به بازار قفائی خورد از ترکی ستمگار

2 یکی گفتش که ای ترک این قفا چیست مگر تو خود نمی‌دانی که اوکیست

3 فلانست او چو خورشیدی همه نور که وصلش پیش سلطان خوشتر از سور

4 شنیده بود ترک آوازهٔ او چو آگه شد ازان اندازهٔ او

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.