3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 یکی پیری بخاری بود در راه مخنث پیشهٔ را دید ناگاه

2 چو او را دید تر دامن بعالم کشید از ننگ او دامن فراهم

3 مخنث گفت ای مرد بخارا نشد نقد من و تو آشکارا

4 مشو امروز نقدت را خریدار که فردا نقدها گردد پدیدار

1 بغزّالی مگر گفتند جمعی که ملحد خواهدت کشتن چو شمعی

2 بترسید و درون خانه بنشست که تا خود روزگارش چون دهد دست

3 چو در خانه نشستن گشت بسیار دلش بگرفت از خانه بیک بار

4 کسی نزدیک بوشهدی فرستاد که ای در راه حق داننده اُستاد

1 دعا می‌کرد آن داننندهٔ دین جهانی خلق می‌گفتند آمین

2 یکی دیوانه گفت آمین چه باشد که آگه نیستم تا این چه باشد

3 بدو گفتند آمین آن بود راست کامام خواجه از حق هرچه درخواست

4 چنان باد و چنان باد و چنان باد زبان بگشاد آن مجنون بفریاد

1 یکی دیوانه بودی بر سر راه نشسته بر سر خاکستر آنگاه

2 زمانی اشک چون گوهر فشاندی زمای نیز خاکستر فشاندی

3 یکی گفت ای بخاکستر گرفتار چرا پیوسته می‌گرئی چنین زار

4 چنین گفت او که پر شورست جانم چو شمعی غرقه اندر اشک ازانم

1 بصحرا در یکی دیوانه بودی که چون دیوانگیش اندر ربودی

2 بسوی آسمان کردی نگاهی بدرد دل بگفتی یا الهی

3 ترا گر دوست داری نیست پیشه ولی من دوستت دارم همیشه

4 ترا گر چه بوَد چون من بسی دوست بجز تو من نمی‌دارم کسی دوست

1 به شیخی گفت مردی کای نکوکار چه خواهی کرد اگر دولت بوَد یار

2 چنین گفت او که گر دولت درآید بگوید آنچه شاید و آنچه باید

3 هر آنکس را که دولت یار باشد همان دولت درو در کار باشد

1 سالک صادق دم نیکوسرشت آمد از صدق طلب پیش بهشت

2 گفت ای خلوت سرای دوستان پای تا سر بوستان در بوستان

3 خاک روب کوی تو باغ ارم تشنهٔ یک قطرهٔ تو جام جم

4 آب حیوان خاک باشد بردرت نیم مرده ز اشتیاق کوثرت

1 گرم شد یک روز شیخ با یزید گفت اگر خواهد خداوند مجید

2 مدت هفتاد سالم را شمار من ازو خواهم شمار ده هزار

3 زانکه سالی ده هزارست از عدد تا الست ربکم گفتست احد

4 جمله را در شور آورد از الست وز بلی شان جز بلا نامد بدست

1 عاشقی میمرد چون دل زنده داشت لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت

2 سایلی گفتش که این خنده ز چیست خاصه در وقتی که میباید گریست

3 گفت با معشوق خود چون عاشقم میزنم یک دم که صبحی صادقم

4 صبح را خنده صواب آید صواب کو درون سینه دارد آفتاب

1 چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار با میان آورد عشقش از کنار

2 بر زلیخا شد همه عالم سیاه تا کند یوسف بسوی او نگاه

3 ذرهٔ یوسف بدو می ننگریست تا زلیخا بر سر او میگریست

4 هر زمان از پیش او برخاستی خویش از نوع دگر آراستی

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.