3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 مگر شوریده دل بهلول بغداد ز دست کودکان آمد بفریاد

2 پیاپی سنگ می‌انداختندش ز هر سوئی بتگ می‌تاختندش

3 چو عاجز گشت سنگی خرد از راه بایشان داد وخواهش کرد آنگاه

4 که زین سان خرد اندازید سنگم ز سنگ مه مگردانید لنگم

1 چنین گفتند کان مدت که ارواح درو بود آفریده پیش از اشباح

2 شمار مدتش سالی سه چارست که هر یک زان جهان او هزارست

3 چنین نقلست کان جانهای عالی دران مدت که بود از جسم خالی

4 بجمع آن جمله را پیوسته کردند بیک صفشان بهم در بسته کردند

1 بصحرا در یکی دیوانه بودی که چون دیوانگیش اندر ربودی

2 بسوی آسمان کردی نگاهی بدرد دل بگفتی یا الهی

3 ترا گر دوست داری نیست پیشه ولی من دوستت دارم همیشه

4 ترا گر چه بوَد چون من بسی دوست بجز تو من نمی‌دارم کسی دوست

1 یکی پیری بخاری بود در راه مخنث پیشهٔ را دید ناگاه

2 چو او را دید تر دامن بعالم کشید از ننگ او دامن فراهم

3 مخنث گفت ای مرد بخارا نشد نقد من و تو آشکارا

4 مشو امروز نقدت را خریدار که فردا نقدها گردد پدیدار

1 یکی دیوانه بودی بر سر راه نشسته بر سر خاکستر آنگاه

2 زمانی اشک چون گوهر فشاندی زمای نیز خاکستر فشاندی

3 یکی گفت ای بخاکستر گرفتار چرا پیوسته می‌گرئی چنین زار

4 چنین گفت او که پر شورست جانم چو شمعی غرقه اندر اشک ازانم

1 به شیخی گفت مردی کای نکوکار چه خواهی کرد اگر دولت بوَد یار

2 چنین گفت او که گر دولت درآید بگوید آنچه شاید و آنچه باید

3 هر آنکس را که دولت یار باشد همان دولت درو در کار باشد

1 چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار با میان آورد عشقش از کنار

2 بر زلیخا شد همه عالم سیاه تا کند یوسف بسوی او نگاه

3 ذرهٔ یوسف بدو می ننگریست تا زلیخا بر سر او میگریست

4 هر زمان از پیش او برخاستی خویش از نوع دگر آراستی

1 سالک صادق دم نیکوسرشت آمد از صدق طلب پیش بهشت

2 گفت ای خلوت سرای دوستان پای تا سر بوستان در بوستان

3 خاک روب کوی تو باغ ارم تشنهٔ یک قطرهٔ تو جام جم

4 آب حیوان خاک باشد بردرت نیم مرده ز اشتیاق کوثرت

1 سایلی پرسید از آن دانای پاک کاخرت چیست آرزو در زیر خاک

2 گفت آنجا بایدم جان در میان در میان جان جمال حق عیان

3 چشم از هر سویم آورده درو بی تشوش رویم آورده درو

4 تا قیامت همچنان خوش مانده بی خبر از آب وآتش مانده

1 بر سر منبر امامی رفته بود گرم گشته این سخن میگفته بود

2 کو خداوندیست بی چون و چرا هرگزش بر دامن آن کبریا

3 از مذلت ذرهٔ ننشست گرد نه نشیند نیز کو پاکست و فرد

4 بیدلی را این سخن آمد بگوش بانگ بر زد گفت ای جاهل خموش

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.