دعا میکرد آن از عطار نیشابوری الهی نامه 13
1. دعا میکرد آن داننندهٔ دین
جهانی خلق میگفتند آمین
...
1. دعا میکرد آن داننندهٔ دین
جهانی خلق میگفتند آمین
...
1. یکی دیوانه بودی بر سر راه
نشسته بر سر خاکستر آنگاه
...
1. بصحرا در یکی دیوانه بودی
که چون دیوانگیش اندر ربودی
...
1. به شیخی گفت مردی کای نکوکار
چه خواهی کرد اگر دولت بوَد یار
...
1. سالک صادق دم نیکوسرشت
آمد از صدق طلب پیش بهشت
...
1. گرم شد یک روز شیخ با یزید
گفت اگر خواهد خداوند مجید
...
1. عاشقی میمرد چون دل زنده داشت
لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت
...
1. چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار
با میان آورد عشقش از کنار
...
1. گشت مجنون هر زمان شوریدهتر
همچنان در کوی لیلی شد مگر
...
1. بود مردی از عرب در کار خام
خوش به پنج انگشت میخوردی طعام
...
1. بر سر منبر امامی رفته بود
گرم گشته این سخن میگفته بود
...
1. گفت محمود و ایاز سیمبر
فخر کردند ای عجب با یکدگر
...