3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 رهبری بودست الحق رهنمای میهمانی خواست یک روز از خدای

2 گفت در سرش خداوند جهان کایدت فردا پگه یک میهمان

3 روز دیگر مرد کار آغاز کرد هرچه باید میهمان را ساز کرد

4 بعد از آن میکرد هر سوئی نگاه پیش درآمد سگی عاجز ز راه

1 عاشقی میمرد چون دل زنده داشت لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت

2 سایلی گفتش که این خنده ز چیست خاصه در وقتی که میباید گریست

3 گفت با معشوق خود چون عاشقم میزنم یک دم که صبحی صادقم

4 صبح را خنده صواب آید صواب کو درون سینه دارد آفتاب

1 گرم شد یک روز شیخ با یزید گفت اگر خواهد خداوند مجید

2 مدت هفتاد سالم را شمار من ازو خواهم شمار ده هزار

3 زانکه سالی ده هزارست از عدد تا الست ربکم گفتست احد

4 جمله را در شور آورد از الست وز بلی شان جز بلا نامد بدست

1 گفت محمود و ایاز سیمبر فخر کردند ای عجب با یکدگر

2 گفت محمود از سر رعنایئی کیست چون من در جهان آرایئی

3 سند و هند و ترک و روم آن منست هفتصد خسرو بفرمان منست

4 لشگر و پیل مرا اندازه نیست هیچسلطان را چنین آوازه نیست

1 داشتی در راه ایاز سیمبر خانهٔ هر روز بگشادیش در

2 در درون خانه رفتی او پگاه پس از انجا آمدی نزدیک شاه

3 این سخن گفتند پیش شهریار شهریار آنجایگه شد بی قرار

4 خواست تا معلوم گرداند تمام تادر آن خانه چه دارد آن غلام

1 گشت مجنون هر زمان شوریدهتر همچنان در کوی لیلی شد مگر

2 هرچه را در کوی لیلی دید او بوسه بر میداد و میبوسید او

3 گه در و دیوار در بر میگرفت گاه راه از پای تا سر میگرفت

4 نعره میزد در میان کوی خوش خاک میافشاند از هر سوی خوش

1 بود مردی از عرب در کار خام خوش به پنج انگشت میخوردی طعام

2 سائلی گفتش که ای بر بینوا هین مرا آگاه گردان تا چرا

3 تو به پنج انگشت خوردی این طعام گفت زان کانگشت شش نیست ای غلام

4 گر بجای پنج شش بودی مرا هر شش من بارکش بودی مرا

1 آن یکی دیوانهٔ عالی مقام خضر او را گفت ای مرد تمام

2 رای آن داری که باشی یار من گفت با تو برنیاید کار من

3 زانکه خوردی آب حیوان چندگاه تا بماند جان تو تا دیرگاه

4 من برانم تا بگویم ترک جان زانکه بی جانان ندارم برگ جان

1 گفت هارون عشق مجنون میشنود آن هوس او را چو مجنون در ربود

2 خواست تا دیدار لیلی بند او پیش لیلی یک نفس بنشیند او

3 خواست لیلی را و چون کردش نگاه سهل آمد روی او در چشم شاه

4 خواند مجنون را و گفت ای بیخبر نیست لیلی را جمالی بیشتر

آثار عطار نیشابوری

3 اثر از بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش دهم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.