پسر گفتش که این از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش که این کاری بلندست
که داند تا علو عشق چندست
...
1. پسر گفتش که این کاری بلندست
که داند تا علو عشق چندست
...
1. پدر گفتش که چیزی بایدت خواست
که آن در حضرت عزت بود راست
...
1. ز عیسی آن یکی درخواست یک روز
که نام مهتر حقّم درآموز
...
1. مگر نمرود را چون هشتصد سال
برآمد تیره شد حالی برو حال
...
1. یکی ترسا میان بسته بزنّار
به پیش بایزید آمد ز بازار
...
1. یکی دیوانهٔ گریان و دل سوز
شبی در پیش کعبه بود تا روز
...
1. چنین نقلست کایّوب پیمبر
که عمری در بلائی بود مضطر
...
1. چنین گفتست آن شمع دلفروز
همه دان یوسف همدان یکی روز
...
1. عزیزی از زلیخا کرد درخواست
که چون یوسف ببردت دل بگو راست
...
1. بزرگی گفت ازل همچون کمانست
هزاران تیر هر دم زو روانست
...
1. چنین گفتست بوبکر سفاله
که با او هست پیوسته حواله
...
1. در آن ویرانه شد محمود یک روز
یکی دیوانهٔ را دید پر سوز
...