4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 یکی دیوانهٔ گریان و دل سوز شبی در پیش کعبه بود تا روز

2 خوشی می‌گفت اگر نگشائیم در بدین در همچو حلقه می‌زنم سر

3 که تا آخر سرم بشکسته گردد دلم زین سوز دایم رسته گردد

4 یکی هاتف زبان بگشاد آنگاه که پُر بت بود این خانه دو سه راه

1 درختی سبز را ببرید مردی برو بگذشت ناگه اهل دردی

2 چنین گفت او که این شاخ برومند که ببریدند ازو این لحظه پیوند

3 ازان ترّست و تازه بر سر راه که این دم زین بریدن نیست آگاه

4 هنوزش نیست آگاهی ز آزار شود یک هفتهٔ دیگر خبردار

1 چنین گفتست بوبکر سفاله که با او هست پیوسته حواله

2 همی گویند در آبم نشانده که هرگز تر مگرد ای باز مانده

3 که گرچه غرقهٔ امّا چنانی که گر تر گردی از تر دامنانی

4 مشو تر گر چه در آبی همیشه درین معرض چه سنجد شیر بیشه

1 عزیزی از زلیخا کرد درخواست که چون یوسف ببردت دل بگو راست

2 که گر این دل تو داری می‌کنی ناز اگر می‌خواهی از یوسف تو دل باز

3 زلیخا خورد سوگندی قوی دست که گر موئیم از دل آگهی هست

4 نمی‌دانم دلم عاشق چرا شد وگر عاشق شد او باری کجا شد

1 حسن یک روز رفت از بصره بیرون به پیش رابعه آمد بهامون

2 بسی بُز کوهی و نخچیر و آهو بگردش صف زده بودند هر سو

3 حسن را چون ز راهی دور دیدند ز پیش رابعه یک سر رمیدند

4 حسن چون دید آن در وی اثر کرد زمانی غیرتش زیر و زبر کرد

1 یکی دیوانه در بغداد بودی که نه یک حرف گفتی نه شنودی

2 بدو گفتند ای مجنون عاجز چرا حرفی نمی‌گوئی تو هرگز

3 چنین گفت او که حرفی با که گویم چو مردم نیست پاسخ از که جویم

4 بدو گفتند خلقی کین زمانند نمی‌بینی که جمله مردمانند

1 پدر گفتش که چیزی بایدت خواست که آن در حضرت عزت بود راست

2 که گر لایق نباشد آنچه خواهی ترا آن چیز نبوَد جز تباهی

1 چنین نقلست کایّوب پیمبر که عمری در بلائی بود مضطر

2 هم از گرگان دنیا رنج دیده هم از کِرمان بسی سختی کشیده

3 درآمد جبرئیل و گفت ای پاک چه می‌باشی، بنال از جان غمناک

4 که گر باشد ترا هر دم هلاکی ازان حق را نباشد هیچ باکی

1 چنین گفتست آن شمع دلفروز همه دان یوسف همدان یکی روز

2 که یوسف را چنین گفتند احرار که ای کرده زلیخا را دل افگار

3 زنی شد عاجز و بی یار مانده زبی تیماریت بیمار مانده

4 ببردی دل ازو در زندگانی اگر بازش دهی دل می‌توانی

1 در آن ویرانه شد محمود یک روز یکی دیوانهٔ را دید پر سوز

2 کلاهی از نمد بر سر نهاده بدو نیک جهان بر در نهاده

3 بر او چون فرود آمد زمانی تو گفتی داشت اندوه جهانی

4 نه یک لحظه سوی سلطان نظر کرد نه از اندوه خود یک دم گذر کرد

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.