4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 سالک آمد پیش کرسی دل شده خاک زیر پایش از خون گل شده

2 پیش کرسی خیره بر جا ایستاد همچو کرسی بر سر پا ایستاد

3 گفت ای صحن مرصع زان تو صد هزاران قبه سرگردان تو

4 جملهٔ در فلک در درج تست مهر خندان در ده و دو برج تست

1 در رهی میرفت هارون الرشید بود تابستان و آبی ناپدید

2 تشنگی غالب شد و در تف و تاب چشم را بود ای عجب گربود آب

3 عابدی گفتش که ای شاه جهان تشنگی چون برتو افتاد این زمان

4 گر دلت از تشنگی گردد خراب ور نیابی فی المثل ده روز آب

1 رفت نوشروان درآن ویرانهٔ دید سر بر خاک ره دیوانهٔ

2 ناله میکرد و چونالی گشته بود حال گردیده بحالی گشته بود

3 از همه رسم جهان و آئین او کوزهٔ پر آب بر بالین او

4 در میان خاک راه افتاده بود نیم خشتی زیر سر بنهاده بود

1 خسروی قصری معظم ساز کرد اوستاد کار کار آغاز کرد

2 در بر آن قصر زالی خانه داشت از همه عالم همان ویرانه داشت

3 شاه را گفتند ای صاحب کمال گر نباشد کلبهٔ این پیر زال

4 قصر نبود چار سو آن را بخر تا شود قصرت مربع در نظر

1 ناگهی بهلول را خشکی بخاست رفت پیش شاه ازوی دنبه خواست

2 آزمایش کرد آن شاهش مگر تا شناسد هیچ باز از یکدیگر

3 گفت شلغم پاره باید کرد خرد پاره کرد آن خادمیش و پیش برد

4 اندکی چون نان و آن شلغم بخورد بر زمین افکند و مشتی غم بخورد

1 بامدادی شهریار شاد کام داد بهلول ستمکش را طعام

2 او بسگ داد آن همه تا سگ بخورد آن یکی گفتش که هرگز این که کرد

3 از چنین شاهی نداری آگهی چون طعام او سگان را میدهی

4 این چنین بی حرمتی کردن خطاست کار بی حرمت نیاید هیچ راست

1 رفت سنجر پیش زاهر ناگهی گفت از وعظیم ده زاد رهی

2 شیخ زاهر گفت بشنو این سخن چون شبانت کرد حق گرگی مکن

3 خانهٔ خلقی کنی زیر و زبر تا براندازی سرافساری بزر

4 خون بریزی خلق را در صد مقام تا خوری یک لقمهٔ وانگه حرام

1 یافت پیری یک درم سیم سیاه گفت برباید گرفت این را ز راه

2 هرکه او محتاجتر خواهد فتاد این درم اکنون بد و خواهیم داد

3 کرد بسیاری ز هر سوئی نگاه کس نبد محتاجتر از پادشاه

4 از قضا آن روز روز بار بود پادشه در حکم گیر ودار بود

1 خواجهٔ اکافی آن برهان دین گفت سنجر را که ای سلطان دین

2 واجبم آید بتو دادن زکات زانکه تو درویش حالی در حیات

3 گر ترا ملک وزری هست این زمان هست آن جمله ازان مردمان

4 کردهٔ از خلق حاصل آن همه بر تو واجب میشود تا وان همه

1 شاه دین محمود سلطان جهان داشت استادی بغایت خرده دان

2 بود نام او سدید عنبری ای عجب کافور مویش بر سری

3 شاه یک روزی بدو گفت ای مقل وتعز من تشاء و تذل

4 آیت زیباست معنی بازگوی از عزیز و از ذلیلم راز گوی

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.