ناگهی بهلول از عطار نیشابوری الهی نامه 3226
1. ناگهی بهلول را خشکی بخاست
رفت پیش شاه ازوی دنبه خواست
...
1. ناگهی بهلول را خشکی بخاست
رفت پیش شاه ازوی دنبه خواست
...
1. بامدادی شهریار شاد کام
داد بهلول ستمکش را طعام
...
1. رفت سنجر پیش زاهر ناگهی
گفت از وعظیم ده زاد رهی
...
1. یافت پیری یک درم سیم سیاه
گفت برباید گرفت این را ز راه
...
1. خواجهٔ اکافی آن برهان دین
گفت سنجر را که ای سلطان دین
...
1. شاه دین محمود سلطان جهان
داشت استادی بغایت خرده دان
...
1. رفت یک روزی مگر بهلول مست
در بر هارون و بر تختش نشست
...