4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری

1 چنین گفتست بوبکر سفاله که با او هست پیوسته حواله

2 همی گویند در آبم نشانده که هرگز تر مگرد ای باز مانده

3 که گرچه غرقهٔ امّا چنانی که گر تر گردی از تر دامنانی

4 مشو تر گر چه در آبی همیشه درین معرض چه سنجد شیر بیشه

1 در آن ویرانه شد محمود یک روز یکی دیوانهٔ را دید پر سوز

2 کلاهی از نمد بر سر نهاده بدو نیک جهان بر در نهاده

3 بر او چون فرود آمد زمانی تو گفتی داشت اندوه جهانی

4 نه یک لحظه سوی سلطان نظر کرد نه از اندوه خود یک دم گذر کرد

1 درختی سبز را ببرید مردی برو بگذشت ناگه اهل دردی

2 چنین گفت او که این شاخ برومند که ببریدند ازو این لحظه پیوند

3 ازان ترّست و تازه بر سر راه که این دم زین بریدن نیست آگاه

4 هنوزش نیست آگاهی ز آزار شود یک هفتهٔ دیگر خبردار

1 حسن یک روز رفت از بصره بیرون به پیش رابعه آمد بهامون

2 بسی بُز کوهی و نخچیر و آهو بگردش صف زده بودند هر سو

3 حسن را چون ز راهی دور دیدند ز پیش رابعه یک سر رمیدند

4 حسن چون دید آن در وی اثر کرد زمانی غیرتش زیر و زبر کرد

1 بموسی گفت حق کای مرد اسرار چو تنها می‌نشینی دل نگه دار

2 وگر با خلق باشی مهربان باش در آن ساعت نگه دار زبان باش

3 وگر در ره روی سر پیش می‌دار نظر بر پیش چشم خویش میدار

4 وگر ده سفره پیش آرند خلقت نگه می‌دار آنجا نیز حلقت

1 یکی دیوانه در بغداد بودی که نه یک حرف گفتی نه شنودی

2 بدو گفتند ای مجنون عاجز چرا حرفی نمی‌گوئی تو هرگز

3 چنین گفت او که حرفی با که گویم چو مردم نیست پاسخ از که جویم

4 بدو گفتند خلقی کین زمانند نمی‌بینی که جمله مردمانند

1 یکی پرسید ازان مجنونِ غمگین که از لیلی چه می‌گوئی تو مسکین

2 بخاک افتاد مجنون سر نگون سار بدو گفتا بگو لیلی دگر بار

3 تو از من چند معنی جوی باشی ترا این بس که لیلی گوی باشی

4 بسی گر دُرِّ معنی سفته آید چنان نبوَد که لیلی گفته آید

1 خوش آوازی ز خیل نیکخواهان مؤذّن بود در شهر سپاهان

2 در آن شهر از بزرگی گنبدی بود که سر در گنبد گردنده می‌سود

3 بر آن گنبد شد آن مرد سرافراز نماز فرض را می‌داد آواز

4 یکی دیوانهٔ می‌رفت در راه یکی پرسید ازو کای مردِ آگاه

1 چنین گفتست شیخ مهنه یک روز که رفتم پیش پیری عالم افروز

2 خموشش یافتم دایم بغایت فرو رفته به بحری بی‌نهایت

3 بدو گفتم که حرفی گوی ای پیر که دل را تقویت باشد ز تقریر

4 زمانی سر فرو برد از سر حال پس آنگه گفت ای پرسندهٔ قال

1 سحرگاهی مگر محمود عادل ایاز خاص را گفت ای نکو دل

2 مرا امروز آهنگ شکارست اگر تو هم بیائی نیک کارست

3 غلامش گفت من بس یک شکارم که من اینجا شکاری کرده دارم

4 شهش گفتا شکار تو کدامست جوابش داد کو محمود نامست

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش هفتم در الهی نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.