1 آن مریدی پیش شیخ نامدار نام حق میگفت بیرون از شمار
2 شیخ اورا گفت ای بس ناتمام نیست حق را در حقیقت هیچ نام
3 زآنکه هرچش آن تو خوانی آن نه اوست آن توئی و هرچه دانی آن نه اوست
4 گر توصد دریا در آشامی بزور همچو کوهی باش و چون دریا مشور
1 چون همی شد غرقه فرعون آن زمان از لژن پر کرد جبریلش دهان
2 نیمهٔ قول شهادت گفته بود دردگر نیمه ز عالم رفته بود
3 از کرم گفتی که ای روح الامین گر تمام این قول گفتی آن لعین
4 چارصد سالش گناه کافری کردمی محو از کمال قادری
1 آنچه فرض دین نسل آدمست نعت صدر وبدر هر دو عالمست
2 آفتاب عالم دین پروران خواجهٔ فرمان ده پیغامبران
3 پیشوای انبیا و مرسلین مقتدای اولین و آخرین
4 صادق القول زمین و آسمان صد جهان در یک جهان پاک ازجهان
1 یک شبی در تاخت جبریل امین گفت ای محبوب رب العالمین
2 صد جهان جان منتظر بنشستهاند در گشاده دل بتو در بستهاند
3 هفت طارم را ز دیدارت حیات تابرآئی زین رواق شش جهات
4 انبیا را دیدهها روشن کنی قدسیان را جانها گلشن کنی
1 چون پیمبر آمد از معراج باز عایشه گفتش که ای دریای راز
2 راز بشنودی بگوش جان زحق با دل من در میان نه یک سبق
3 گفت حق گفت ای نبی از حرمتت گر بود یک دوزخی از امتت
4 دارم آن یک دوزخی را دوستر از بهشتی صد ز یک امت دگر
1 تا نبی صدیق را محرم گرفت صبح صادق عرصه عالم گرفت
2 صبح صدق از مشرق عزت بتافت قاف تا قاف جهان عزت بیافت
3 جملهٔ عالم ازو پر نور گشت چشم بد یا کور شد یا دور گشت
4 صدق میبارد ز یک یک کار او گر ندانی بحث کن اسرار او
1 در شب معراج پیش ذوالجلال مصطفا کرد از خداوند این سئوال
2 گفت چو نی یا علیم وای عزیز گفت بابوبکر من چونی تو نیز
1 آنکه خاک پای او عیوق بود خواجهٔ هر دو جهان فاروق بود
2 عارفی در امر معروف آمده واقفی اما نه موقوف آمده
3 حق تعالی جمله دادش داده بود لاجرم حق آنچه دادش داد بود
4 عین دلش خلق را عین الحیات عین نامش حل عقد مشکلات
1 مصطفی کرد از خدا نقل این کلام گفت از خلقم مباهاتست عام
2 پس بفاروقم مباهاتست خاص نیست از اخلاص کس را این خلاص