4 اثر از قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد

2 شکر و پستهٔ خندان تو می‌دانی چیست چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد

3 هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد دیده از پستهٔ خندان تو گریان دارد

4 لب خندان تو از تنگ دلی پر نمک است که بسی زیر نمک پستهٔ خندان دارد

1 ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا پرواز کن به ذروهٔ ایوان کبریا

2 بر دل در دو کون فروبند از گمان گر چشم خویش بازگشایی از آن لقا

3 سیمرغ وار از همگان عزلتی طلب کز هیچ کس ندید دمی هیچکس وفا

4 گنج وفا مجوی که در کنج روزگار گنجی نیافت هیچ کس از بیم اژدها

1 دلا گذر کن ازین خاکدان مردم خوار که دیو هست درو بس عزیز و مردم خوار

2 همان به است که شیران ز بیشه برنایند که گربگان تنک‌روی می‌کنند شکار

3 همان به است که بازانش پر شکسته بوند ز عالمی که کلنگش بود قطار قطار

4 همان به است که گل زیر غنچه بنشیند که وقت هست که سر تیزیی نماید خار

1 آنچه در قعر جان همی‌یابم مغز هر دو جهان همی‌یابم

2 وانچه بر رست از زمین دلم فوق هفت آسمان همی‌یابم

3 در رهی اوفتاده‌ام که درو نه یقین نه گمان همی‌یابم

4 روز پنجه هزار سال آنجا همچو باد وزان همی‌یابم

1 ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار تو شوی نور علی نور که لم تمسسه نار

2 نیل برکش چشم بد را و سوی روحانیان پای کوبان دسته گل بر برین نیلی حصار

3 قدسیان دربند آن تا کی برآیی زین نهاد تو هنوز اندر نهاد خویشی آخر شرم دار

4 گر غریب از شهریی کی ره بری سوی دهی چون بماندی در غریبی شهر بند پنج و چار

1 بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است تا دست به کام دل خویشم برسیده است

2 و امروز پشیمانی و درد است دلم را در عمر خود از هرچه بگفته است و شنیده است

3 پایی که بسی پویه بی‌فایده کردی دیر است که در دامن اندوه کشیده است

4 دستی که به هر دامن حاجب زدمی من از دست خود امروز همه جامه دریده است

1 چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم‌پرور است نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است

2 زان فلک هنگامه می‌سازد به بازی خیال کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است

3 عاقبت هنگامهٔ او سرد خواهد شد از آنک مرگ این هنگامه را چون وامخواهی بر در است

4 در جهان منگر اگرچه کار و باری حاصل است کاخرین روزی به سر باریش مرگی درخور است

1 غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند

2 چون برسد آفتاب در خط نصف‌النهار سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند

3 واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب کیست کزین درد نیست سوخته و مستمند

4 هر که به بندی درست دم نزند جز به درد وای که از فرق توست تا به قدم بندبند

1 ای پرده‌ساز گشته درین دیر پرده در تا کی چو کرم پیله نشینی به پرده در

2 چون کرم پیله پرده خود را کند تمام زان پرده گور او کند این دیر پرده در

3 چون وقت کار توست چه غافل نشسته‌ای برخیز و وقت کار غم خویشتن بخور

4 چون کرم پیله بر تن خود بیش ازین متن خرسند گرد و رنج جهان بیش ازین مبر

1 ندارد درد من درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا

2 درین حیرت فلک ها نیز دیر است که می‌گردند سرگردان دریغا

3 درین دشواری ره جان من شد که راهی نیست بس آسان دریغا

4 فرو ماندم درین راه خطرناک چنین واله چنین حیران دریغا

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.