4 اثر از قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب تا ز حضرت سوی جانت ارجعی آید خطاب

2 بال و پر ده مرغ جان را تا میان این قفس بر دلت پیدا شود در یک نفس صد فتح باب

3 عقل را و نقل را همچون ترازو راست دار جهد کن تا در میان نه سیخ سوزد نه کباب

4 چون ز عقل و نقل ذوق عشق حاصل شد تو را از دل پر عشق خود آتش زنی در جاه و آب

1 خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما که هست عرصهٔ بی‌دولتی سرای فنا

2 ولی چو نفس جفاپیشه سد دولت شد طریق دولت دل بسته شد به سد جفا

3 هزار جوی روان کاب‌تر مزاج ازو زکات خواست همی خشک شد به نوبت ما

4 چو نفس سگ به جفا شام خورد بر دل ما نفس چگونه برآید کنون ز صبح وفا

1 دم عیسی است که بوی گل تر می‌آرد وز بهشت است نسیمی که سحر می‌آرد

2 یا نه زان است نسیم سحر از سوی تبت کاهویی آه دل سوخته‌بر می‌آرد

3 یا صبا رفت و صف مشک ختن بر هم زد نافهٔ مشک مدد از گل تر می‌آرد

4 یا نه بادی است که از طرهٔ مشکین بتی به بر عاشق شوریده خبر می‌آرد

1 هر دل که در حظیرهٔ حضرت حضور یافت سرش سریر خود ز سرای سرور یافت

2 طیار گشت در افق غیب تا ابد هر کو ازین سرای حوادث عبور یافت

3 از قرص مهر و گردهٔ مه کم نواله کن زیرا که آن زوال گرفت این کسور یافت

4 همکاسهٔ تو خوان فلک گشت همچو زر هر شب سیاه کاسگی او ظهور یافت

1 مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا

2 روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا

3 چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو گر رسن مه بدید مورچه موی تو را

4 ماه از آن موی زلف تیره شود همچو مور مشک از آن مور شب موی برد بر خطا

1 ای در غرور نفس به سر برده روزگار برخیز و کارکن که کنون است وقت کار

2 ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته‌ای آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر

3 سالی دراز بوده‌ای اندر هوای خویش ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار

4 پنداشتی که چون نخوری روزهٔ تو آنست بسیار چیز هست جز این شرط روزه‌دار

1 سبحان قادری که صفاتش ز کبریا بر خاک عجز می‌فکند عقل انبیا

2 گر صد هزار قرن همه خلق کاینات فکرت کنند در صفت و عزت خدا

3 آخر به عجز معترف آیند کای اله دانسته شد که هیچ ندانسته‌ایم ما

4 جایی که آفتاب بتابد ز اوج عز سرگشتگی است مصلحت ذره در هوا

1 اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد به حکم نیشکر آرد برون ز زهرگیا

2 خدایگانا امروز در سواد جهان به قطع تیغ تو را دیده‌ام ید بیضا

3 چو اصل گوهر تیغت ز کوه می‌خیزد ازین جهت جهد آتش ز صخره صما

4 ز سنگ لاله از آن می‌دمد که خونین شد ز بیم خار سر رمح تو دل خارا

1 جانم ز سر کون به سودا در اوفتاد دل زو سبق ببرد و به غوغا در اوفتاد

2 از بس که من به فکر ز پای آمدم به سر پایم زدست رفت و سر از پا در اوفتاد

3 چون آب این حدیث ز بالای سرگذشت آتش همی به جان و دل ما دراوفتاد

4 چون دل زهر کرده بدو هرچه گفته بود بادی به دست دید به سودا دراوفتاد

1 بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است که همه کار جهان رنج دل و دردسر است

2 تا تو در ششدرهٔ نفس فرومانده شدی مهره کردار دل تنگ تو زیر و زبر است

3 عمر بگذشت و به یک ساعته امید نماند همچنان خواجه در اندیشهٔ بوک و مگر است

4 چند بر بوک و مگر مهره فروگردانی که تو بس مفلسی و چرخ فلک پاک بر است

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.