1 خوشا جانی که جانانش تو باشی خوشادردی که درمانش تو باشی
2 بباید ترک جان گفت و بسر رفت بآن راهی که پایانش تو باشی
3 نه با ایمان بود کارش نه با کفر هر آنکس کفر و ایمانش تو باشی
4 خرد زنجیری و دیوانهٔ شد که خود زنجیر جنبانش تو باشی
1 نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی که حقیقت تو ناید بعقول ماکماهی
2 ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده که نمیکنی تو گاهی بمن گدانگاهی
3 منما جفا و کینه بنمای بی قرینه حذری ز سوز سینه که کشم ز دستت آهی
4 بگذشت عمر و تا چند ز بیم طعن دشمن برهی رود نگار و من بینوا براهی
1 هذ اغزال هلال السمآء مضناکی غد الغزالة فی العشق من حیاراکی
2 ز شوق روی تو گردید گل گریبان چاک شقیق احمر ذوالکی بعض قتلاکی
3 ز آهوان نه همین صید اهل دل کردی سلبت مهجة اهل التقی و لثنا کی
4 امام شهر بمحراب خود بخود گویاست بحاجبیک بان صار بعض صرعاکی
1 صبا برگو بآن شیرین که گاهی چه باشد گر کنی برمانگاهی
2 اگر بر ما گدایان رحمت آری تو کاندر کشور دل پادشاهی
3 مدام از عمر برخوردار باشی اجب ربی رجائی یا الهی
4 جفا از حد مبر جانا که ترسم بسوزانم دو عالم را به آهی
1 دلا دیریست دور از دلستانی جدا از بارگاه لامکانی
2 سوی ملک مغان کردی سفرها برای دوستان گو ارمغانی
3 همه یاران بنزلگه غنودند تو با این دیو رهزن همعنانی
4 کجاپوئی روان آلوده مهلا بشا دروان سلطانی رو آنی
1 پا مانده در گل در سرزمینی جاکرده در دل مهر حبینی
2 کارم فتاده با شوخ چشمی دارم نیازی با نازنینی
3 زد حاصلم برق ای خرمن حسن رحمی بفرما بر خوشه چینی
4 ای ابر رحمت لب تشنگی چند وی برق سرکش تاکی بکینی
1 خاک در تو ما را به ز آب زندگانی در سر هوای سرورت عمریست جاودانی
2 هر درد و غم که داری خواهم بجان که باشد دردازتوعافیت ها غم از تو شادمانی
3 دست شکستگان گیر ای صاحب مروت فریاد خستگان رس ای آنکه میتوانی
4 نبود پناه ما را جز خاک آستانت رو بر درکه آریم گر از درت برانی
1 الاقد صاد عقلی بالدلالی بتی شیرین کلامی خورد سالی
2 ظریفی مهوشی آشوب شهری ملیح ذوالمحاسن و المعالی
3 هوالسفاح سفاک الدمائی هوالفتان فتاک الوصالی
4 شفاهک قد تروی کالشقایق و صدغک قد تلوی کالحبالی
1 آنچه در مدرسه عمریست که اندوختمی بیکی عشوه ساقی همه بفروختمی
2 در دبستان ازل روز نخست از استاد بجز از درس غم عشق نیاموختمی
3 نقشت ای سرو قباپوش نشستی بر دل دیدهٔ دل بدو کون از همه بفروختمی
4 مستی و باده کشی ها که شدی پیشهٔ ما شیوهائی است که از چشم تو آموختمی
1 بر قامت تو شد راست دنیای کن فکانی بر تارک تو زیبا است اکلیل من رآنی
2 از یکدمت نخستین جانبازی است برطین چون زهرهٔ ریاحین از باده مهرگانی
3 هستی بر انبیا شه فرمانبرت که و مه تاج تولی مع اللّه حق را تو نور ثانی
4 برتر نشست از املاک شاه سریر لولاک آن شب که شد برافلاک از بزم ام هانی