1 خورشید رخ تو ماه تابان من است لعل لب تو چشمه حیوان من است
2 چون ظلمت و نور عکس زلف و رخ تست کفر دو جهان همیشه ایمان من است
1 از آتش شوق تو دلم بریانست وز داغ فراق جان ما سوزانست
2 تا حسن رخ تو دیدم از هر دو جهان کفر سرزلف تو مرا ایمانست
1 مائیم منزه از قیود ملکوت هستیم مقدس از صفات جبروت
2 پیدا نبود ز ما، نه اسم و نه صفت پنهان بنقاب عزم اندر لاهوت
1 هر لحظه جمال دوست دیدن چه خوش است زان لب سخن بوسه شنیدن چه خوش است
2 بربوی وصال او دل و جان مرا دامن ز همه جهان کشیدن چه خوش است
1 تاجی ز خیال وصل تو در سرماست پیراهن درد هجر تو در برماست
2 از لوح رخت حروف عالم خوانم مرآت رخ توزان سبب دفتر ماست
1 درد تو دوای این دل رنجورست وصل تو شفای جان هر مهجورست
2 هر کو ز جهان جمال روی توندید نزدیک محققان ز عرفان دورست
1 جانی که همای عالم قدس بدست درمانده بدام شهوت و حرص شدست
2 از قید صفات بد اگر گشت جدا بالذات ورا میل بمأوای خودست
1 سرمایه عمر من بسودای تو رفت نقد دو جهان مرا بیغمای تو رفت
2 جان و دلم از جهان بصد حسرت و آه با درد فراق وداغ غم های تو رفت
1 از نور تجلی تو عالم پیداست ذرات جهان ز مهر رویت شیداست
2 چشمی که بنور معرفت روشن شد بیند که جمال تو بعالم پیداست
1 تا دل بجفای عشق تو خو کردست صد کوه بلا به پیش او چون گردست
2 درد تو شفای این دل درویش است هرکس نه چنین بود یقین نامردست