1 ما چون ز ازل مست و خراب آمده ایم با ساغر و جام و باشراب آمده ایم
2 تقوی مطلب زما چواز حکم ازل با شاهد و باده و رباب آمده ایم
1 مائیم مجرد از اضافات و نسب آزاده ز قید وصف مربوب وز رب
2 در مرتبه ذات معرا ز صفات هرگز نبود نام ز مطلوب و طلب
1 خورشید رخ تو ماه تابان من است لعل لب تو چشمه حیوان من است
2 چون ظلمت و نور عکس زلف و رخ تست کفر دو جهان همیشه ایمان من است
1 ظاهر ز مظاهر جهات ذات منست گر علوی و سفلی است و گر جان و تنست
2 گر عالم و آدم است و گر ملک و ملک گر کون و مکان و گر زمین وز منست
1 مائیم منزه از قیود ملکوت هستیم مقدس از صفات جبروت
2 پیدا نبود ز ما، نه اسم و نه صفت پنهان بنقاب عزم اندر لاهوت
1 مشتاق جمال روی جان افروزم از آتش شوق دایما می سوزم
2 معشوق چو شد معلم اسرارم در مکتب عشق عاشقی آموزم
1 ما بنده عشق و از خرد آزادیم با درد و غم عشق تو بس دلشادیم
2 چون حاصل عمر ما بجز عشق تو نیست گوئی مگر از برای عشقت زادیم
1 هر لحظه رخت بحسن دیگر بینم هر دم به لطافتش فزونتر بینم
2 هرجا بصفت بیش و کمش گر بینم نتوان که جمال تو مکرر بینم
1 تا در رخ خوب تو نگاهی کردم هر روز ز اشتیاقش آهی کردم
2 تا گشت دلم به بند عشقت پابند از دست غم تو روبراهی کردم
1 در بادیه عشق تو سرگردانم بی رهبر و زاد و بی سروسامانم
2 از دست غم فراق ما را برهان در بزم وصال خویشتن بنشانم