1 جز عشق تو نیست در جهان حاصل من جز درد و غمت مباد اندر دل من
2 در ملک طرب خانه طلب می کردم جز برسر کوی غم نشد منزل من
1 دریای دلم نه قعر دارد نه کران چون ذره به پیش او همه کون و مکان
2 دل مظهر علم حق بود ای نادان پیدا و نهان ازآن درو گشته عیان
1 زان دم که شدیم آشنای غم تو بیگانه ز خویشم از جفای غم تو
2 با عشق تو عهد ماچو محکم بودست کردیم جهان و جان فدای غم تو
1 ای عشق تو مونس دل دیوانه با درد و غم تو جان ما هم خانه
2 تا با غم عشق آشنا شد دل من از صبر و خرد بکل شدم بیگانه
1 ای مونس جان من بگاه و بیگاه بی یاد تو کار دل تباهست تباه
2 مشتاق جمال تو چنانم که دمی گر غایبم از خیال تو واویلاه
1 ای روی ترا جمله جهان آئینه در مملکت هستی تو مائی نه
2 حسن تو که از روی بتان مرئی شد رای تو بدی و دیگری رائی نه
1 ذاتست و صفات بیحد و اندازه از وصف تو عالمی پر از آوازه
2 هر ذره ز تو بوصف خاصی مخصوص برحسن تو خاص گلرخان تازه
1 رندیم و حریف شاهد و پیمانه مخمور دو چشم جادوی مستانه
2 از روز ازل نصیب ما عشق تو بود زان روی شدم بعاشقی افسانه
1 ما را بجهان نیست بجز یک هوسی کایی و به پیش ما نشینی نفسی
2 لعل لب خود بپرسشی بگشائی گوئی که بگو تو از کجائی چه کسی؟
1 ای دیده همیشه طالب دیداری دانم همه دم هوای وصلش داری
2 دلبر چو میان جان و دل گشت مقیم او را ز چه رو تو دور می اندازی