50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی

1 ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

2 خون شد دل عشاق ز دست الم عشق شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

3 از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش بی‌صبر و قرار از غم تو دور و زمان‌ها

4 محرم به حریم تو نه نام و نه نشانست بی‌نام و نشان در حرمت نام و نشان‌ها

1 یا غایة المقاصد یا منتهی المنی یا اجمل المجامل یا اکمل الوری

2 کان المراد ذاتک من خلق عالم لو لم تکن لما خلق الارض و السما

3 مقصود هر دو کون تو بودی از ابتدا لولاک شاهدست بدین دعوی از خدا

4 مجموعه صفات کمالست ذات تو معنی و صورتت شده مبدا و منتها

1 ای ماه برون آمده از مشرق بطحا تابان ز رخت شعشعه نور تجلی

2 خورشید جهانی ز تو روشن همه عالم انوار الهی ز جبین تو هویدا

3 از پرتو روی تو مه و مهر منور وان نورسیه از خم زلفین تو پیدا

4 ایجاد جهان را چو غرض نور تو بودست دارند بمهرت همه ذرات تولا

1 از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا فانی شدن ز خویش بود حال اولیا

2 تا نقش غیر پاک نشویی ز لوح دل کی در حریم وصل شود جانت آشنا

3 جانهای بیدلان زده آتش بهر دو کون از شوق روی دلبر بی چون بی چرا

4 طی کرد راه و زود بمطلوب خود رسید هر کو بصدق در ره عشقش نهاد پا

1 وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا

2 ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور بعدالفناء قد تجدالعز والبقا

3 گوید خرد که پر خطر است این طریق عشق والله لا اخاف من الموت فی الهوی

4 گر پیش ازین جمال تو پنهان ز خلق بود الان ذکر حسنک قد شاع فی الوری

1 برابر طور عشق ای دل ببین نور تجلی را که تا بیخود شوی از خود بدانی طور و موسی را

2 مرا دعوت مکن واعظ بحوران از قصور خود که ما دیدار میخواهیم نه دنیا(و) نه عقبی را

3 ترا گردیده مجنون نباشد کی توانی دید شعاع پرتو حسن جهان افروز لیلی را

4 نداری دیده معنی، ندیدی زان، مه رویش ز حسن صورت یوسف نباشد بهره اعمی را

1 اگر از چهره ذاتش برافتد برده اسما ز تاب پرتو حسنش فنا گردد همه اشیا

2 ز جام باده عشقش همه ذرات سرمستند گرفت آفاق ازین معنی سراسر فتنه و غوغا

3 همان یک باده با هر کس دهد ساقی ز دیگر جام کند وامق ز عذرا مست و مجنون از رخ لیلی

4 تجلی میکند هر دم بعالم شاهد حسنش اگر دیدار میخواهی بیاور دیده بینا

1 تا نقاب از مه رخسار تو برداشت صبا یافت از پرتو حسن تو جهان نور و صفا

2 از تجلی جمال تو دل و جان جهان مست و لایعقل و شیداست زهی حسن لقا

3 جز جمالی که بهر لحظه نماید رخ دوست نیست درد دل ما را بجهان هیچ دوا

4 بیخود از باده عشقند چه هشیار و چه مست همه مست می وصلند چه شاه و چه گدا

1 عاشق ورند و بیخودم تن تللا تلا تلا مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا

2 ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم نیست خبر ز کثرتم تن تللا تلا تلا

3 از خم اوست جوش ماو ز می او خروش ما مست ازوست هوش ما تن تللا تلا تلا

4 عاشق روی دوستم واله حسن اوستم مغز شدم نه پوستم تن تللا تلا تلا

1 پیش از بنای دیر جهان دیر سال‌ها با دوست بوده‌ایم به انواع حال‌ها

2 سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود بودیم بی‌جفای رقیب و ملال‌ها

3 معشوق را به ما نظری عاشقانه هست ورنه چرا کند همه غنج و دلال‌ها

4 در هر لباس روی نماید به دلبری گر شرح عشوه‌هاش بگویم فیال‌ها

آثار اسیری لاهیجی

50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی