ای عشق تو آتش زده در خرمن از اسیری لاهیجی غزل 1
1. ای عشق تو آتش زده در خرمن جانها
وز سوز غمت سوخته دلها و روانها
...
1. ای عشق تو آتش زده در خرمن جانها
وز سوز غمت سوخته دلها و روانها
...
1. یا غایة المقاصد یا منتهی المنی
یا اجمل المجامل یا اکمل الوری
...
1. ای ماه برون آمده از مشرق بطحا
تابان ز رخت شعشعه نور تجلی
...
1. از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا
فانی شدن ز خویش بود حال اولیا
...
1. وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا
قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا
...
1. برابر طور عشق ای دل ببین نور تجلی را
که تا بیخود شوی از خود بدانی طور و موسی را
...
1. اگر از چهره ذاتش برافتد برده اسما
ز تاب پرتو حسنش فنا گردد همه اشیا
...
1. تا نقاب از مه رخسار تو برداشت صبا
یافت از پرتو حسن تو جهان نور و صفا
...
1. عاشق ورند و بیخودم تن تللا تلا تلا
مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا
...
1. پیش از بنای دیر جهان دیر سالها
با دوست بودهایم به انواع حالها
...
1. می نماید هر زمان حسن دگر دلدار ما
تا نباشد جز طلبکاری بعالم کار ما
...
1. گر وصال دوست میخواهی دلا
از مقام کفر و ایمان برتر آ
...