1 چو کوس از درگه سلطان بغرّید تو گفتی کوه و سنگ از هم بدرّید
2 به خاور مهر تابان رخ بپوشید به گردون زهره را زهّره بجوشید
3 سپاهی رفت بیرون از صفاهان که صد یک زان ندیدند ایچ شاهان
4 خداوند جهان سلطان اعظم برون رفت از صفاهان شاد و خرم
1 چه خواهی نیکتر زین ای صفاهان؟ که گشتی دار ملک شاه شاهان
2 همی رشک آرد اکنون بر تو بغداد که او را نیست آنچ ایزد ترا داد
3 شهنشاهی چو سلطان معظم به پیروزی شه شاهان عالم
4 خداوندی چو بوالفتح مظفر ز سلطان یافته هم جاه و هم فر
1 سپاس و آفرین آن پادشا را که گیتی را پدید آورد و ما را
2 بدو زیباست ملک و پادشایی که هر گز ناید از ملکش جدایی
3 خدای پاک و بی همتا و بی یار هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
4 نه بتواند مرو را چشم دیدن نه اندیشه درو داند رسیدن
1 کنون گویم ثناهای پیمبر که ما را سوی یزدانست رهبر
2 چو گمراهی ز گیتی سر بر آورد شب بی دانشی سایه بگسترد
3 بیامد دیو و دام کفر بنهاد همه گیتی بدان دام اندر افتاد
4 ز عمری هر کسی چون گاو و خر بود همه چشمی و گوشی کور و کر بود
1 سه طاعت واجب آمد بر خردمند که آن هر سه به هم دارند پیوند
2 از یشانست دل را شاد کامی وزیشانست جان را نیک نامی
3 دل از فرمان این هر سه مگردان اگر شواهی که یابی هر دو گیهان
4 بدین گیتی ستوده زندگانی بدان گیتی نهشت جاودانی
1 چو ایزد بنده ای را یار باشد دو چشم دولتش بیدار باشد
2 ز پیروزی به دست آرد همه کام ز به روزی به چنگ آرد همه نام
3 کجا چیزی بود زیبا و شهوار کجا مردی بود شایستهء کار
4 دهد یزدان بدان بنده سراسر که او باشد بدان هنواره در خور
1 چو سلطان معاصم شاه شاهان چو سلطان معاصم شاه شاهان
2 به شادی دید شهری چون بهاری چو گوهر گرد شهر اندر حصاری
3 خلاف شاه او را کرده ویران کجا ماند خلاف شه به طوفان
4 اگر نه شاه بودی سخن عادل به گاه مهر و بخشایش نکو دل
1 چنان آمد که روزی شاه شاهان که خواندندش همی موبد منیکان
2 بدید آن سیمتن سروِ روان را بت خندان و ماه بانوان را
3 به تنهایی مرُو را پیش خود خواند به سان ماه نو بر گاه بنشاند
4 به رنگ روی آن حور پریزاد گل صد برگ یک دسته بدو داد
1 نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان اندر خبرها
2 که بود اندر زمانه شهریاری به شاهی کامگاری بختیاری
3 همه شاهان مرو را بنده بودند ز بهر او به گیتی زنده بودند
4 نوشته یافتم اندر سمرها ز گفت راویان خبرها
1 چو روشن گشت شه را چشم امید ز پستا زی خراسان برد خورشید
2 به راه اندر همی شد خرم و شاد جفاهای جهانش رفته از یاد
3 ز روی ویس بت پیکر عماری به راه اندر چو پر گوهر سماری
4 چو بادی بر عماری بر گذشتی جهان از بوی او خوش بوی گشتی