1 سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا علاء دین که سپهریست از سنا و علا
2 خلاصهٔ همه اولاد خاندان نظام خلاصهٔ به حقیقت خلاصهٔ به سزا
3 نظام داد مقامات ملک را به سخن چنانکه کار مقیمان خاک را به سخا
4 خدایگان وزیران که در مراتب قدر برش سپهر بود چون بر سپهر سها
1 سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا بهاء دین خدا آن جهان قدر و بها
2 ابوعلی حسن آن مسند سمو و علو که آفتاب جلالست و آسمان سخا
3 به قدر واسطهٔ عقد جنبش و آرام به عدل قاعدهٔ ملک آدم و حوا
4 کشد ز کلک خطا بر رخ قضا و قدر نهد به نطق حنا بر کف صواب و خطا
1 ای داده به دست هجر ما را خود رسم چنین بود شما را
2 بر گوش نهادهای سر زلف وز گوشهٔ دل نهاده ما را
3 تا کی ز دروغ راست مانند زین درد امید کی دوا را
4 هر لحظه کجی نهی دگرگون کس درندهد تن این دغا را
1 ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را
2 از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست گر کار گذاریست قلم را و کرم را
3 تقدیم تو جاییست که از پس روی آن افلاک عنان باز کشیدند قدم را
4 دین عرب و ملک عجم از تو تمامست یارب چه کمالی تو عرب را و عجم را
1 زان پس که قضا شکل دگر کرد جهان را وز خاک برون برد قدر امن و امان را
2 در بلخ چه پیری و جوانی بهم افتاد اسباب فراغت بهم افتاد جهان را
3 چون بخت جوان و خرد پیر گشادند بر منفعت خلق در دست و زبان را
4 پیوسته ثنا گفت فلک همت این را همواره دعا گفت ملک دولت آن را
1 باز این چه جوانی و جمالست جهان را وین حال که نو گشت زمین را و زمان را
2 مقدار شب از روز فزون بود بدل شد ناقص همه این را شد و زاید همه آن را
3 هم جمره برآورد فرو برده نفس را هم فاخته بگشاد فروبسته زبان را
4 در باغ چمن ضامن گل گشت ز بلبل آن روز که آوازه فکندند خزان را
1 نصر فزاینده باد ناصر دین را صدر جهان خواجهٔ زمان و زمین را
2 صاحب ابوالفتح طاهر آنکه ز رایش صبح سعادت دمید دولت و دین را
3 آنکه قضا در حریم طاعتش آورد رقص کنان گردش شهور و سنین را
4 وانکه قدر در ادای خدمتش افکند مویکشان گردن ینال و تگین را
1 صبا به سبزه بیاراست دار دنیی را نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را
2 نسیم باد در اعجاز زنده کردن خاک ببرد آب همه معجزات عیسی را
3 بهار در و گهر میکشد به دامن ابر نثار موکب اردیبهشت و اضحی را
4 مذکران طیورند بر منابر باغ ز نیم شب مترصد نشسته املی را
1 اینکه میبینم به بیداریست یا رب یا به خواب خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
2 آن منم یا رب در این مجلس به کف جزو مدیح وآن تویی یا رب در آن مسند به کف جام شراب
3 آخر آن ایام ناخوشتر ز ایام مشیب رفت و آمد روزگاری خوشتر از عهد شباب
4 گرچه دائم در فراق خدمت تو داشتند هرکه بود از عمرو و زید و خاص و عام و شیخ و شاب