جرمی ندارم بیش از این کز از انوری ابیوردی غزل 1
1. جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را
ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
1. جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را
ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
1. بیا ای جان، بیا ای جان، بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را
1. ای کرده خجل بتان چین را
بازار شکسته حور عین را
1. ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
1. تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
1. گر باز دگرباره ببینم مگر اورا
دارم ز سر شادی بر فرق سر او را
1. از دور بدیدم آن پری را
آن رشک بتان آزری را
1. جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
1. ای غارت عشق تو جهانها
بر باد غم تو خان و مانها
1. ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب
وز شب تپانچهها زده بر روی آفتاب
1. خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب
آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
1. خه از کجات پرسم چونست روزگارت
ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت