ای خداوندی که چون از امیر معزی نیشابوری قطعه 1
1. ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
1. ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
1. شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
1. این منم آمده نزدیک کریمیکه شدست
شخص او قبله قبول شرف وتمکین را
1. شاه بهرامشاه بن مسعود
خواجه مسعود سعد را بنواخت
1. جهاندار شد صدر دین در وزارت
سپهدار شد شمس دین در امارت
1. تیر شه را به نظم بستودم
شکر کرد و به فخر سر بفراشت
1. نه بس بود که در غزل یار و در مدیح
طبعی بود لطیف و زبانی بود فصیح
1. زان خط تو که همی بردمد از عارض تو
کس نگوید که جمال تو دگر خواهد شد
1. ای وزیری که همت تو همی
عدم سائلان وجود کند
1. بیاید نام او در مَخلَص شعر
چنان کاندر نماز الله اکبر
1. جهان گشاده ثنای تو را چو شیر دهان
زمانه بسته رضای تو را چو تیر کمر
1. دریاست خاطر من و گوهر در او سخن
در مجلس شریف تو گوهر کنم نثار