1 نه بس بود که در غزل یار و در مدیح طبعی بود لطیف و زبانی بود فصیح
2 معشوق سازگار بباید گه غزل ممدوح مال بخش بباید گه مدیح
1 کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
2 دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
3 پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
4 درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
1 بیار فاخته مهرا شراب غالیه بوی که خاک غالیه رنگ است و روز فاختهگون
2 تو با کرشمه طاوس پیش من بخرام اگر ز سرما طاوس شد ز باغ برون
3 چنانکه باز نسیمن گرفت بر سرکوه بگیر بازی کز حلق و برآید خون
4 از آن کفی که چو موی حواصل آمد گرم قدح بده که جهان پر حواصِل است کنون
1 ای بار خدایی که خداوند جهانی لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی
2 دریادل و مهطلعت و خورشید ضمیری باران سپه و ابر کف و برق سنانی
3 فخرست به سلطانی تو پیر و جوان را تا با خرد پیری و با بخت جوانی
4 چون مهر و سپهری و نه آنی و نه اینی چون ابر و هژیری و نه اینی ونه آنی
1 ای وزیری که همت تو همی عدم سائلان وجود کند
2 شرم دارد زمانه با چو تویی که ز حاتم حدیث جود کند
3 گر سر از خاک برکند حاتم خاک پای تو را سجود کند
1 ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
2 آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
3 جان پدر و جان برادر به تو شادست کز هر سه فزونی به جوانی و به مردی
4 هر رزم که آن هر سه نجستند تو جستی هرکار که آن هر سه نکردند توکردی
1 از سروران باستان، وز مهتران عصر ما کردند نازش چار قوم از چار تن تا روز دین
2 ایرانیان از رستم و عباسیان از معتصم سلجوقیان از سنجر و اسحاقیان از صدر دین
1 چو بنوشت بر لوح نام تو را فرو ایستاد از نوشتن قلم
2 همی گفت زین پس ندانم نوشت چو جزوی و کلی نوشتم به هم
1 چون مشک سیه بود مرا هر دو بنا گوش کافور شد از پیری مشک سیه من
2 هرچندکه بسیارگنه دارم یا رب آمرزش تو بیشترست از گنه من
1 ای شاه اگر سکندر دیدی حُسام تو از سنگ و روی و آهن سدی نساختی
2 پیش تو پشت مَعْن چو چوگان شدی ز شرم گر با تو در سخا و کرم گوی باختی
3 ور دست تو بدیدی محمود زابلی از خاک سم مرکب تو سر فراختی
4 من بنده از سخاوت و جود تو یافتم امروز خلعت تو و نیکو نواختی