1 موی سیاه من به جوانی چو مشک بود کافور شد به پیری مشک سیاه من
2 آورد روزگار ز پیری اثر پدید بر روی پژمریده و پشت دوتاه من
3 هرگه که من به سجده نهم روی بر زمین از دیدگان بر آب شود سجدهگاه من
4 یا رب اگر چه هست فراوان مرا گناه آمرزش تو بیشتر است از گناه من
1 بیار فاخته مهرا شراب غالیه بوی که خاک غالیه رنگ است و روز فاختهگون
2 تو با کرشمه طاوس پیش من بخرام اگر ز سرما طاوس شد ز باغ برون
3 چنانکه باز نسیمن گرفت بر سرکوه بگیر بازی کز حلق و برآید خون
4 از آن کفی که چو موی حواصل آمد گرم قدح بده که جهان پر حواصِل است کنون
1 از سروران باستان، وز مهتران عصر ما کردند نازش چار قوم از چار تن تا روز دین
2 ایرانیان از رستم و عباسیان از معتصم سلجوقیان از سنجر و اسحاقیان از صدر دین
1 همای کلک تو مرغی است لاغر که از منقار او شد ملک فربی
2 هر آنکس کو تو را بیند بپرسد که این خورشید تابنده است یا نی
1 ای شاه اگر سکندر دیدی حُسام تو از سنگ و روی و آهن سدی نساختی
2 پیش تو پشت مَعْن چو چوگان شدی ز شرم گر با تو در سخا و کرم گوی باختی
3 ور دست تو بدیدی محمود زابلی از خاک سم مرکب تو سر فراختی
4 من بنده از سخاوت و جود تو یافتم امروز خلعت تو و نیکو نواختی
1 بیار آن میکه پنداری روان یاقوت نابستی و یا جون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
2 بیا کیگویی اندر جام مانند گلابستی به خوشی گویی اندر دیدهٔ بی خواب خوابستی
3 سحابستی قدح گویی و می قطر سحابستی طربگویی که اندر دل دعای مستجابستی
4 اگر می نیستی یکسر همه دلها خرابستی وگر درکالبد جان را بدل هستی شرابستی
1 فخر کردی که نسب داری از آباء کرام همه مشهور به جود و کرم و آزادی
2 راست گفتی پدرانت همه نیکان بودند بد تو بودی به حقیقت که از ایشان زادی
1 ای شاه ز شاهان که کند آنچه تو کردی در ملک به شاهی ز همه شاهان فردی
2 آنجا که می و بزم بود اصل نشاطی وانجا که صف رزم بود مرد نبردی
3 جان پدر و جان برادر به تو شادست کز هر سه فزونی به جوانی و به مردی
4 هر رزم که آن هر سه نجستند تو جستی هرکار که آن هر سه نکردند توکردی
1 به سعی همت خویش ای اجل مؤید دین خجسته دولت و پیروز اخترم کردی
2 چو رای خویش بیفروختی ضمیر مرا چو بخت خویش بر اعدا مظفرم کردی
3 به جاه بر همه صدران تقدمم دادی به مال با همه میران برابرم کردی
4 تو را ستایم همچون رسول را حَسّان که تو به احسان حَسّان دیگرمکردی
1 کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
2 دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
3 پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
4 درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری