49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / قصاید امیر معزی نیشابوری

قصاید امیر معزی نیشابوری

1 چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری چون کمر بندد بینم زمیانش اثری

2 زان نگویم خبری تاکه نگوید سخنی زین نبینم اثری تاکه نبندد کمری

3 هست هر بوسه چو شیرین شکری از لب او هست هر قطره ازین دیده چو رنگین ‌گهری

4 کس به‌ گوهر نخرد گرچه عزیزست شکر من به‌ گوهر بخرم‌ گر بفروشد شکری

1 بر هوا ابر بهاری سیم پالاید همی بر زمین باد شمالی مشک پیماید همی

2 گُلْستان نقاش گشت و نقشها سازد همی بوستان عطار گشت و عطرها ساید همی

3 هر درختی در چمن چون دختر رز حامله است بَچّگانِ رنگ‌رنگ و گونه‌گون زاید همی

4 دارد از کافور کهسار افسری بر فرق خویش نور خورشید افسر از کُهسار بِرباید همی

1 ای خداوندی که تاج دین پیغمبر تویی شاه عالم را و شاه شرق را مادر تویی

2 نازش سلطان محمد در عراق از نام توست در خراسان نازش مُلک مَلِک سنجر تویی

3 این دو خسرو را که آرام دل و جان تواند در صلاح دولت و ملت نصیحت‌گر تویی

4 دولت جمشید و اسکندر به ایشان داد چرخ آفتاب دولت جمشید و اسکندر تویی

1 ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری

2 داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری

3 از سر زلف سیه با حلقه‌های سنبلی از خم جَعْد و شکن با توده‌های عنبری

4 تا ندیدم زلف مشکینت ندانستم که هست تار تبت حلقه حلقه بر جهاز ششتری

1 ماه است ساقی و قدح باده مشتری وین هر دو را منم به‌دل و دیده مشتری

2 با مشتری مقارنه کردست ماه من فرخ بود مقارنهٔ ماه و مشتری

3 خلقی ز رشک و حسرت آن چشم‌ کافرش بر من همی دهند گواهی به‌ کافری

4 یاری است لشکری که همی دل برد زخلق دارد به دلبری همگان را ز دل بری

1 آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی

2 خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است عیش ما خوش نیست بی او کاشکی با ماستی

3 گرچه می خوردست و از مستی به خواب اندر شدست هم توانستی بر ما آمدن‌ گر خواستی

4 گر بدو پیداستی از مهربانی یک نشان صد نشان از خرمی بر روی ما پیداستی

1 اگر به داد بود نام شاه دادگری وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری

2 چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی چو روز رزم شود آسمان با کمری

3 فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی عمر نیی و به عدل تمام چون عمری

4 موافقند مراد تو را قضا و قدر مگر وکیل قضائی و نایب قدری

1 نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری نیافرید خدای جهان تورا یاری

2 خجسته آمد دیدار تو به عالم بر خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

3 توراست ملک و سزاوار آن تویی به یقین خدای ملک نبخشد به ناسزاواری

4 به‌ روزگار تو نیکی رسید و روز بدی میان نیک و بد از تیغ توست دیداری

1 دلم چون دهان کرد کوچک دهانی تنم چون میان ‌کرد نازک میانی

2 ز عشاق آفاق جز من که دارد تنی چون میانی دلی چون دهانی

3 به شیرین زبانی توان برد دل را دل از دست من برد شیرین زبانی

4 نگاری‌، کشی‌، خوش لبی‌، ماهرویی بتی‌، دلبری‌، دلکشی دلستانی

1 سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی

2 به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی به موکب اندرگویی که سرو در چمنی

3 زعاشقان منم اندر جهان که آن توام ز دلبران تویی اندر جهان که آن منی

4 به روی خوب شدی چون پیمبر چاهی مگر پیمبر چاهی تویی‌که چَهْ ذقنی

آثار امیر معزی نیشابوری

49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی