1 ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی
2 حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست تا نیست دل آشوبتر از خال تو خالی
3 قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم هر یک ز یکی حرف پذیرفته مثالی
4 از سیم الف دیدم از بسد میمی از مشک سیه جیمی و از غالیه دالی
1 رسد هر ساعت از دولت نشانی پیام آید زگردون هر زمانی
2 که چون سلطان معزالدین ملکشاه نباشد در جهان صاحب قِرانی
3 امیری شهرگیری شهر بندی شهی کشور دهی کشور ستانی
4 جهان را رای او چون آفتابی زمین را تخت او چون آسمانی
1 ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
2 آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
3 سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن مشک است تورا در زلف از کَشّی و عیاری
4 ما هر دو حریفانیم از صنعتِ باریدن من سیم همی بارم تو مشک همی باری
1 گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری گشت تابنده ز دریای معانی گهری
2 سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
3 ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست شجری تازه که آورد نو آیین ثمری
4 همه آرایش باغ از شجر و از ثمرست اینتْ میمون ثمری وینتْ همایون شجری
1 ایا شاهیکه عالم را همی زیر عَلَم داری به دولت فرق جباران همی زیر قدم داری
2 عرب را با عجم فخرست تا محشر به اقبالت که هم ملک عرب داری و هم ملک عجم داری
3 اگر رشک آید از تو شهریاران را عجب نبود که شاهی و جوانی و جوانبختی به هم داری
4 به شمشیر و قلم نازند رزم و بزم از این معنی که تو درکف به رزم و بزم شمشیر و قلم داری
1 شهنشه ملک شاه الب ارسلانی جهان را خداوند و صاحب قِرانی
2 به اصل و نسب پادشاه زمینی به عدل و هنر شهریار زمانی
3 شه شیربندی و کشورگشایی شه ملک بخشی وگیتی ستانی
4 به دیدار روشنتر از آفتابی به مقدار عالیتر از آسمانی
1 ایا شهریاری که صاحب قرانی ز جدّ و پدر یادگار جهانی
2 ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی
3 خداوند روی زمینی ولیکن به همت زیادت ز هفت آسمانی
4 جهانبان از آنی که بخت جوانَت فراوان هنر داد گاهِ جوانی
1 ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی
2 گه دام سرخ مُلی گه بند تازه گلی گه دِرْعِ مُعْصَفَری گه طوقِ نسترنی
3 گه خوشهٔ عِنَبی گه عُقْدهٔ ذنبی گه پَردهٔ قَمَریگه حلقهٔ سمنی
4 چون رأی تیرهدلان پرپیج و تاب و خمی چون راه بدکُنشان پررنگ و زرق و فنی
1 ای خداوندی که در روی زمین داور تویی رکن اسلام و معزّ دینِ پیغمبر تویی
2 ملک را سلطان تویی و تخت را افسر تویی دهر را والی تویی و خلق را داور تویی
3 آن کجا خاتم بود شایستهٔ خاتم تویی آنکجا افسر بود شایستهٔ افسر تویی
4 گرچه حاضر نیست حیدر در عرب با ذوالفقار در عجم با تیغ هندی نایبِ حیدر تویی
1 ترک من دارد شکفته گُلستان بر مشتری مشتری بر سرو و سرو اندر قبای شُشتری
2 بر سمن یک حلقهٔ انگشتری دارد ز لعل وز شبه بر ارغوان صد حلقهٔ انگشتری
3 در جهان هرگز نگار آزری گویا نشد در میان آدمی هرگز نشد پیدا پری
4 این شگفتی بین که تا تُرک من از مادر بزاد شد پری پیدا و شد گویا نگار آزری