1 تا دین مصطفی است تو هستی قوام او تا ملک پادشاست تو هستی نظام او
2 هرکس که او امام جهان است در علوم چون بنگرم تویی به حقیقت امام او
3 بر فتح قادرست حسام خدایگان زیرا که هست کِلک تو یار حُسام او
4 از دولت وکفایت و تدبیر ورای توست در شرق و غرب سکه و خطبه بهنام او
1 نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین رقم کشید ز قدرت بر آسمان و زمین
2 کیشدن رقم قدرتش پدید آورد هزارگونه عجایب در آسمان و زمین
3 چو یافتند عُلّو و سکون ز قدرت او چه در سرشت و چه در جوهر آسمان و زمین
4 همه علو و سکون سر به سر رها کردند به کدخدای ملک سنجر آسمان و زمین
1 ای صدر دین و نصرت دین در بقای تو وی فخر ملک و رونق ملک از لقای تو
2 عید است و همچنانکه تو شادی به روز عید شادند ملک و دین به لقا و بقای تو
3 ای چون پدر همام و قلم در کفت همای بر خلف فرخ است و همایون همای تو
4 دولت ندیم توست و خرد همنشین تو تایید خویش توست و ظفر آشنای تو
1 باد میمون و مبارک بر شه روی زمین عید و دیدار امامالحق امیرالمومنین
2 بر شریعت راستی بفزود از این معنی که بود با امام راستان دیدار شاه راستین
3 اتفاق هر دو عالی کرد قدر تاج و تخت اتصال هر دو روشنکرد چشم ملک و دین
4 زین مبارک اتفاق و زین همایون اتصال قائم و الب ارسلان شادند در خلد برین
1 تا به سلامت به حِلّه آمد سَلْمیٰ خُلد شد از خرّمی چو جنّت ماوی
2 آب گرفت از لبش حلاوت کوثر خاک گرفت از رخش طراوت طوبی
3 باد چو بر زلف او وزید جهان را داد به بیروزی و سعادت بُشری
4 این دل غمگین خلاص یافت ز حیرت وین تن مسکین نجات یافت زبلوی
1 ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
2 نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
3 لعبت چشم منی چشم منت باد نثار راحت جان منی جان منت باد فدا
4 ای درخشنده بناگوش تو از زلف سیاه همچو از ابر درخشنده بود شمس ضحی
1 تو راست روی چو نسرین تازه ای بتچین مراست از غم عشق تو روی چون نسرین
2 توراست پروین زیر دو دانهٔ یاقوت مراست دیدهٔ یاقوت بار بر پروین
3 توراست زر طرازنده بر میان دو سیم مراست زرّ گدازنده بر رخ سیمین
4 تو راست بستر و بالین همیشه پرگل و ماه مراست پر تَف و نم بی تو بستر و بالین
1 چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی
2 فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی
3 هر آن کسی که پرستد به جز تو شاهی را همی پرستد جز کردگار یزدانی
4 به غرب تابع فرمان توست هر ملکی به شرق بندهٔ فرمان توست هر خانی
1 دل بری ای زلف جانان و ستم بر جان کنی از چه معنی خویشتن زنجیر نوشروان کنی
2 مشتری بسیار دیدم کاو ز شب میدان کند شب تو را بینم همی کز مشتری میدان کنی
3 زهره پنهان کرد مر هاروت را زیر زمین تو چو هاروتی چرا مر زهره را پنهان کنی
4 گر نیی چون پور آزر بر نگار آزری پس چرا آذر همی بر خویشتن ریحان کنی
1 نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
2 اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
3 به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری به آن مژگان رنگآمیز زهرآلوده پیکانی
4 چو در مجلس قدحگیری بهار مجلس افروزی چو با عاشق سخنگویی نگار شَکّر افشانی