1 زهی خجسته و فرخنده باد فروردین به فرخی و خوشی آمدی زخلد برین
2 همه جهان ز تو پرحور عین شد ای عجبی بیامدند مگر بر پی تو حورالعین
3 شنیدهای تو ز فردوس نغمهٔ داود از آن کنی همه شب عندلیب را تلقین
4 شد از نسیم تو هشیار مست آذرماه شد از صریر تو بیدار خفتهٔ تِشرین
1 چنانکه ناصر دین هست پادشاه زمین نظام دین هدی هست کدخدای گزین
2 بلند باشد و محکم بنای دولت و ملک چو پادشاه چنین باشد و وزیر چنین
3 به حق شدست ملک را نظام دین دستور چنانکه بود ملکشاه را قوامالدّین
4 موافق است پسر با پسر درین گیتی مُساعدست پدر با پدر به خُلد برین
1 فرخنده باد و میمون بر شاه عیدِ اَضحی سلطان جلال دولت خسرو معزّ دنیی
2 شاهی که بنده دارد افزون ز صدهزاران هر یک به جاه و حشمت چون کیقباد و کسری
3 شاهی که شخص دشمن پاره شود ز تیغش چونانکه طور سینا از پرتوِ تَجلیّ
4 شاهی که در حُسامش خیره شوند اعدا چون جادوان فرعون اندر عصای موسی
1 آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی
2 خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است عیش ما خوش نیست بی او کاشکی با ماستی
3 گرچه می خوردست و از مستی به خواب اندر شدست هم توانستی بر ما آمدن گر خواستی
4 گر بدو پیداستی از مهربانی یک نشان صد نشان از خرمی بر روی ما پیداستی
1 گرفت صدر وزارت جمال و حشمت و جاه به دین و دانش و داد وزیر شاهنشاه
2 نظام دولت و صدر جهان موید ملک عماد دین خداوند حق عبیدالله
3 بلند همت و کوتاه دست دستوری که قدر چرخ بلند است پیش او کوتاه
4 مقدم است و منزه زعار و عیب چنانک پیمبران ز دروغ و فرشتگان ز گناه
1 شهریارا بر سر دولت نثاری کردهای در بهار از شادی و رامش بهاری کردهای
2 ما شنیدیم از بزرگان قصهٔ هر روزگار روزگار ما به از هر روزگاری کردهای
3 جستهای شکر خدای و کردهای دین را عزیز نیکنامی جستهای شایسته کاری کردهای
4 پادشاهان پیش ازین گر رسم نیکو داشتند تو ز رسم پادشاهان اختیاری کردهای
1 گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
2 اگر زمهر بود بامداد نور جهان ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
3 مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای بتیکه بود به رخ ماه نیکوان سپاه
4 دو زلف چون دو شب و ماه در میان دو شب جبین چو مشتری و مشتری به زیرکلاه
1 صدهزاران سال میمون باد جشن مهرماه بر شهنشاهی که دارد صدهزاران مهر وماه
2 بندگانش مهر و ماه اند وز فرخ طلعتش روز ایشان هست فرختر ز جشن مهر ماه
3 یک تن است او از عدد وز نصرت و تایید هست عالمی بر تخت شاهی با قبا و با کلاه
4 نه به عدل اندر فلک زاده است چون او شهریار نه به ملک اندر زمین زاده است چون او پادشاه
1 آمد رسول عید و مه روزه نام او فرخنده باد بر شهگیتی سلام او
2 سلطان جلال دولت باقی معز دین شاهی که هست دولت و دین زیر نام او
3 فال جهان خجسته شد و کار دین تمام از همت خجسته و عدل تمام او
4 ایزد مقام دولت او ساخت از فلک جز وهم آدمی نرسد بر مقام او
1 آن جهانداری که اصل دولت است ایام او حجت فتح و دلیل نصرت است اعلام او
2 بشکند ناموس صد لشکر به یک تهدید او بگسلد پیمان صد دشمن به یک پیغام او
3 صنع یزدان آن کند ظاهر که باشد رای او دور گردن آن کند حاصل که باشد کام او
4 گرچه احکام منجم محکم است اندرحساب در فتوح و در ظفر محکمترست احکام او