1 چه نشتی که رانئا زن خیننه ایواره مچاپن کور سیننه
2 خنقای دامن میشه تل خاک تواته گرفتن به قصد هلاک
3 بوم تمبیره مه غیکم دورو وری تو که اومادنه روبرو
4 بوای نازنینته کور شد اجاق ببرزی قلا در تو قاب و قچاق
1 نشستی بایوان ونازی ببخت ندانی که وارون شدت تخت و بخت
2 توئی خفته اکنون بچرم پلنک ندانی که بر سینه ات خورده سنگ
3 بمغز افکنی گرمی باده را نداری خبر حکم شهزاده را
4 هلا غرقه در خون شود پیکرت بکوبند این قلعه را بر سرت
1 چه بانو نیوشید پیغام او درافتاد لرزه بر اندام او
2 بغرید همچو یکی ماده شیر نظر کرد در روی او خیر خیر
3 که اینان کجا مرد کار منند اگر شیر نر، شیر خوار منند
4 مرا عار باشد از اینان گریز ندارم بدل هیچ باک از ستیز
1 محمد بدو گفت مخروش هیچ که دشمن نیارد در اینجا بسیج
2 من آنم که خود آزمودی مرا شناسیده زین پیش بودی مرا
3 بخاطر نداری مگر سال پار فکندم تن خود ز بام حصار
4 فروشد بخون دیده روشنم بر تیره دشمن نترسد تنم
1 چو بشنید بانو چنین داستان بدو گفت احسنت ایا پهلوان
2 که گشته است گیتی به ما ترشرو ببرد است دندان بخونمان فرو
3 بداندیش را بخت رام آمده است زمانه عدو را بکام آمده است
4 چه خوش گفتی ای پهلوان هژبر که خورشید باشد به تاریک ابر
1 در این کار بودند کارآگهان که ناگاه جاسوسی آمد نهان
2 فرود آمد آنجا به مانند پیک بگفتا که خانم سلام علیکم
3 نشستیه تا کی چنین بی خبر جارجار بلینگ آماده پشت در
4 قلاتنه حالا خراب مکنن خالزا ممدن کباب مکنن
1 رسیدند گردان خونخوار یل نشان شد تنت پیش تیر اجل
2 کنون حکم و مأمور سلطان رسید فراوان سپاه از فراهان رسید
3 برون آمدستند از خانقاه شود روز روشن بچشمت سیاه
4 بکوبند بالا و پست تو را ببرند زین خانه دست ترا
1 چو بانو شنید این حکایت تمام تو گفتی نشاندند زهرش بکام
2 چنین گفت با پهلوانان خویش مدارید اندیشه از جان خویش
3 شما باید از بردن مال و رخت دریغی نسازید و کوشید سخت
4 مبادا که مالم به یغما رود کنم موی و کس ناله ام نشنود
1 پس آنگه در ایوان خود بنگریست برآورد آهی و از جان گریست
2 ندانستم ای خانه ویران شوی ابا خاک تاریک یکسان شوی
3 ندانستم این گنبد لاژورد کند روی سرخم بدینگونه زرد
4 ندانستم این چرخ کین آورد ستاره به خونم کمین آورد
1 از آن سو فرنگیس ژولیده موی خروشیده جان و خراشیده روی
2 بزد قفلی از آهن اندر حصار که دشمن نیارد بدان سو گذار
3 پس آنگه بر آمد به بالای بام فروزنده مانند ماهی تمام
4 بدست اندرش دست بلقیس زار خروشان و جوشان چو ابر بهار