1 به غیر از غمزه و حسن و لطافت خوبرویان را هزاران نکته میباید که جز عاشق نداند کس
1 طراز خاتم شاهنشهی به لوح ابد شد است یاتی من بعدی اسمه احمد
1 دل زنده می شود به نسیم خیال تو جان رقص می کند به امید وصال تو
1 پیش مرگت شوم ای لعبت چین که غلامیت به از سلطنت روی زمین
1 تو چون بهاری و گیتی چو باغ و ما چو درخت به جز بهار که پوشد بر این درختان رخت
1 ای کودک نوزاده که پیران جهان را تعلیم کنی دانش و تلقین کنی اسرار
1 هنر اکنون به دل خاک طلب باید کرد زانکه اندر دل خا کند همه پرهنران
1 از دیر نخواهم رفت در کعبه که میدانم در دیر و حرم قبله است محراب دو ابرویش
1 من در غم تو چو مرغ سرکنده همواره لبت ز عیش در خنده
1 این رشته بی پیوند هر چند که یک تار است در صومعه تسبیح است در میکده زنار است