عزیز من به خدا از ادیب الممالک فراهانی مفرد 25
1. عزیز من به خدا جز تو یک عزیز ندارم
رفیق هجر تو جز اشک ریز ندارم
1. عزیز من به خدا جز تو یک عزیز ندارم
رفیق هجر تو جز اشک ریز ندارم
1. در آن زمان که بود بیم جان شگفت مدار
به زیر چادر ناهید اگر خزد بهرام
1. به ابی انت و امی ز خدا می خواهم
که رساند زره لطف بدان درگاهم
1. من موصوله ام و از لب لعلت جانا
صله بوسه دهم عاید آن می خواهم
1. تصدقت شوم ای گلعذار سیمین تن
که بی حضور تو تلخ است زندگانی من
1. قربان سرت شوم بیا حالم بین
در دست فراق خویش با مالم بین
1. هنر اکنون به دل خاک طلب باید کرد
زانکه اندر دل خا کند همه پرهنران
1. دردت به جانم ای بت نامهربان من
زیرا که بی تو مایهی رنج است جان من
1. همایون باد و فرخ باد و میمون
جلوس شاه بر تخت همایون
1. پیش مرگت شوم ای لعبت چین
که غلامیت به از سلطنت روی زمین
1. رئیس خیل هواجن امام جمعه حسن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
1. شبروی گر هست ماه است آن هم اندر آسمان
سرکشی گر هست سروست آن هم اندر بوستان