1 یک قطره ز آب گرم و یک ذره وفا در چشم و دلت خدای داناست که نیست
1 ببال ای تخت افریدون نیار ای تاج کیخسرو که این ملک کهن را داد یزدان شهریاری تو
1 چند روزی پیش و پس شد ورنه از دور سپهر بر سکندر نیز بگذشت آنچه بر دارا گذشت
1 رشت هم نیک است کاو از حمار گم شده ارغنون آید به گوش مالک ار چه منکر است
1 موی خوانم میان او اما موی در این میان نمی گنجد
1 خداوندگارا تو را در دو عالم به اورنگ اقبال خواهم مسلم
1 از کلام و خنده دشنام و گله، ضرب و کنایت شور و شیرین تند و تلخ و ترش و تیز است آن زبانش
1 قربان سرت شوم بیا حالم بین در دست فراق خویش با مالم بین
1 به هر که جور نکردی نمی توانستی تو آن نه ای که جفایی توانی و نکنی
1 در آن زمان که بود بیم جان شگفت مدار به زیر چادر ناهید اگر خزد بهرام