1 ای آنکه رخت به دیدگان نور من است عشق تو سرور جان مسرور من است
2 ماهی دادم که بر دو چشمم بنهی آن ساق که ماهی سقنقور من است
1 ای آنکه بر آسمان خوبی ماهی دادی ز برای دوستانت ماهی
2 در دیده چو دید عکس ساقت دل من حیران شد و گفت از تعجب ماهی
1 ای آنکه به کار عشق با عقل و هشی چون حربه نداشتی که ما را بکشی
2 دادم ز برایت ای پری رخ چاقو تا سر ببری ز عشقبازی به خوشی
1 لا حول و لا قوة الا بالله چاقو داده است بر من آن غیرت ماه
2 دست ستم و زبان بدگویان را با این چاقو ببرم انشاء الله
1 ای کودک شیرین سخندان ملیح دارم سخن کنایه مانند صریح
2 تسبیح ز من بگیر و از راه وفا بر کوچه بود فرق شما با تسبیح
1 ای آنکه برای من فرستی تسبیح وانگاه کنی سوألکی خام و قبیح
2 چون دام پی دام نهی در ره خلق زنار به تسبیح تو دارد ترجیح
1 چون تحفه ناقابل ما یسر بود مفهوم الانسان لفی خسر بود
2 یسر آوردم برت پس از عسر فراق در قول خدا یسر پس از عسر بود
1 ای شاد ز تحفه تو دلهای غمین یسر تو درخشنده تر از در ثمین
2 چون یسر برای مخلصانت دادی یسرت به یسار باد و یمنت به یمین
1 آن شانه که از فراق مویت موید خواهد که دو زلف مشک بویت بوید
2 بگذار که مو به مو حدیث غم من سربسته و آهسته به گوشت گوید
1 موئی که فلک حریف نازش نشده است این شانه هنوز دلنوازش نشده است
2 آسان ندهم به پنجه نامحرم زیرا که صبا محرم رازش نشده است