1 دریغ کز اثر تندباد سخت سیاه شکست گلبنی از گلشن شرف ناگاه
2 ز خاندان نبی هم زدودمان صفی برفت مردی دانش پژوه و کارآگاه
3 جهان فضل و محامد سپهر هوش و ادب ابوالمفاخر و المجد امیر عبدالله
4 امیر داشت تخلص که از کمال و هنر همیشه بر درش استاده بود خبل و سپاه
1 چون پدرم باغ خلد داد به خشتی ما به بهشتی فروختیم بهشتی
2 خاک وطن را بظلم و جور سرشتیم زانکه در او نیست مرد پاک سرشتی
3 ما به بهشتی شدیم و مسلم و ترسا بهر بهشتی به کعبه ای و کنشتی
4 حاصل تحصیل علم و دانش ما شد یاری و جام شرابی و لب کشتی
1 گر نظر علی بمن درفکند نظاره ای از پس مرگ بخشدم زندگی دوباره ای
2 پیرو دلیل عاشقان آنکه ز نور معرفت پیر خرد بحضرتش کودک شیرخواره ای
3 از سخنی چو انگبین کرده ز موم نرمتر خاطر منکری که شد سخت چو سنگخاره ای
4 ما همه کودکان او کارگر دکان او در طلب مکان او خسته ز هر کناره ای
1 ای فلک لاجورد گر بزمین بنگری تن بتواضع دهی سر بسجود آوری
2 چرخی بینی بخاک مطلع جانهای پاک گشته در آن تابناک مهر و مه و مشتری
3 روضه فردوس را نیست بر او افتخار خرگه افلاک را نیست ازو برتری
4 چون بگه نفخ صور یبعث من فی القبور فرش وی از زلف حور فرش جنان عبقری
1 ای سوده برتر از عرش دیهیم سرفرازی تا چند همچو طفلان مشغول خاکبازی
2 سرمایه ای که در عمر اندوختی بزحمت از یک کرشمه بربود ترکی به ترک تازی
3 چون کودکان ربودند هوشت بنقل و بادام آن ترک قندهاری و آن لعبت طرازی
4 اندر مقام محمود چون راه نمیدهندت در معرض حریفان دعوی مکن ایازی
1 در مشهد کویت آمده بود سرمست دی از خمار باده
2 مادر زن خویش را گرفت او چون توپ بیاری عراده
3 نیمی چو ز شب گذشت دیدم کامد به سرای رو گشاده
4 این بنده ز جای جسته گفتم ای قوم دیگر چه روی داده
1 شمس و قمرم سجده نمودند سحرگاه کی یوسف مصری تو برون آی از اینجاه
2 می ریخت از آن شمس و قمر نجم و ثریا و آن نجم و ثریا چو دو صد عارف آگاه
3 با من به زبان آمده گفتند که ای طفل مادر ز چه افکند زبونت به سر راه
4 اکنون ز سر خاک برندت سوی افلاک اینک ز تک چاه برندت به صف چاه
1 تاریک شد جهان ز ملال نظرعلی دریا کریست خون ز خیال نظرعلی
2 ابر آورد قطیفه زنهار در کنار گوید منم مصدق حال نظر علی
3 مرغ آورد بدیعه شوریده آشکار کز من شنو جواب و سئوال نظرعلی
4 کوه از کنار خویش یم خرده ساز کرد در شستن حرام و حالا نظرعلی
1 ای دل چو ز تن کاهی و در جان بفزائی در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی
2 وربسته زنجیر سر زلف بتانی سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی
3 تا چند گرفتاری در چاه زنخدان جهدی کن کز چاه طبیعت بدر آئی
4 انجام کمال است چو وارسته زمالی پاداش هوان است چو در قید هوائی
1 ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی شادمان زی کز تو شد آباد شارستان گیتی
2 گشت محکم با اساس فکرتت بنیاد عالم ماند ستوار از برای همتت بنیان گیتی
3 گرنه عزمت سد شادی گرد عالم راست کردی سیل غم افکنده بودی رخنه در ارکان گیتی
4 راست گویم بی تو گیتی قالبی بی روح باشد زانکه گیتی چون تنستی و تو هستی جان گیتی