15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 آمد به صد شوخی ز در ترکی که خون‌ها ریخته خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته

2 چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته

3 خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش جانهای شیرین در رهش طوعا و کرها ریخته

4 در مکتب او جاودان آدم بود سر عشر خوان تا نقش علمه البیان بر لوح اسما ریخته

1 تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته

2 تیر فلک بر خط او بنوشته نقش عبده وز شرم دستش آب جو از دیده دریا ریخته

3 تیرش قد شیر ژیان خم کرده مانند کمان تیغش ز شکل دشمنان ترکیب جوزا ریخته

4 تا امر شه را متصل بنوشت طغرایش سجل دانش روان فرهنگ دل بر نقش طغرا ریخته

1 در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه

2 گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه

3 چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ طرفة العینی زند یک کاروان را یک تنه

4 نجدی اندر دفتر و زرگر بدشت شهریار طالش اندر جنگل و کرد خزل در گردنه

1 هر که می بینی تو برگرد وزیر داخله دستک دزد است و در ظاهر شریک قافله

2 تا نباید قائم آل محمد بر سریر کس نداند چاره این دزد و دفع این دله

3 حوزه مالیه باشد و ادیی پر خوف و بیم جسته دیوان اندر آن از دام و گرگان از تله

4 بسکه جا تنگ است بر اهل قلم بالا زده است غرفه مستوفیان از آشیان چلچله

1 نگار من تن سیمین خود برخت سیاه چنان نهفته که در تیره شب چهارده ماه

2 سیاه پوشید آن گلعداز و روز مرا ز سوگواری خود کرد همچو شام سیاه

3 برفت چشمه حیوان درون تاریکی نهاد لاله نعمان ز مشک سوده کلاه

4 شخود چهره بناخن گشود خون ز دو چشم گسست موی و پریشان نمود زلف دو تاه

1 مرا بروز غدیر آن پریوش دلخواه چشاند شربتی از جام وال من والاه

2 ز نور می بدلم پرتوی فروغ افکند کز او نبوده بجز پیر میفروش آگاه

3 شنیدم آنچه کلیم از درخت طور شنید و یا بلیله اسری ز حق رسول الله

4 من از کشیدن می مست و اینت بوالعجبی که بود ساغر باده از آن دو چشم سیاه

1 تبارک الله از این نغزنامه دلخواه که بر کمال نگارنده شاهد است و گواه

2 اگر کسی را باشد در این جریده نظر وگر کسی را افتد بر این صحیفه نگاه

3 ز کار مردم گیتی همی شود واقف ز حال مشرق و مغرب می شود آگاه

4 همی بداند کاندر فرنگ و امریکا چگونه باشد سامان ملک و کار سپاه

1 گویند از خراسان شد تاجری روانه با کاروان بغداد سوی طواف خانه

2 چون کاروان فرو شد در شهر بند بغداد در آن دیار دلکش یاری بدش یگانه

3 گشتش ز جان پذیره بردش بخانه خویش گرد آمدند بروی یاران ز هر کرانه

4 روز وداع مهمان با میزبان خود گفت مالی است می سپارم نزد تو دوستانه

1 تا که روز از هفته و هفته ز مه ماه از سنه نگذرد فیروز و فرخ باد نصرالسلطنه

2 صاحب فرخنده سردار معظم آنکه هست طلعتش چون آفتاب و فکرتش چون آینه

3 خانزاد حیدر است و چاکر شه زین سبب شد دعایش فرض بر هر مؤمن و هر مؤمنه

4 تا پرستار معارف گشت و پشتیبان علم بر سر گردون زدند این هر دو خرگاه و بنه

1 ای دل چو ز تن کاهی در جان بفزائی در جلوه ز صاحبنظران هوش ربائی

2 ور بسته زنجیر سر زلف بتانی سخت است ز زنجیر غمت روی رهائی

3 تا چند گرفتاری در چاه زنخدان جهدی کن کز چاه طبیعت بدر آئی

4 انجام کمال است چو وارسته ز مالی پاداش هوان است چو در قید هوائی

آثار ادیب الممالک فراهانی

15 اثر از قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی