1 مرد باید که جگر سوخته چندان بودا نه همانا که چنین مرد فراوان بودا
1 دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
2 یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
3 دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام
1 نی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچ کان باد همی از بر معشوق من آید
2 هر شب نگرانم به یمن تا تو بر آیی زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
3 کوشم که بپوشم صنما نام تو از خلق تا نام تو کم در دهن انجمن آید
4 با هر که سخن گویم اگر خواهم و گر نی اول سخنم نام تو اندر دهن آید
1 بزیر قبهٔ تقدیس مست مستانند که هر چه هست همه صورت خدا دانند
1 همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم همه تنم دل گردد که با تو راز کنم
2 حرام دارم با دیگران سخن گفتن کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم
1 تعویذ گشت خوی بدان روی خوب را ورنه به چشم بد بخورندیش مردمان
1 حق تعالی که مالک الملکست لیس فی الملک غیره مالک
2 برساند به یکدگر ما را انه قادر علی ذلک
1 مدتی هست که ما از خم وحدت مستیم شیشهٔ کثرت این طایفه را بشکستیم
2 اینکه گویند فنا هست غلط میگویند تا خدا هست درین معرکه ما هم هستیم
1 امروز به هر حالی بغداد بخاراست کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست
1 گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا
2 هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
3 هزار بوسه دهم بر سخای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
4 به تیغ هندی گو دست من جدا بکنند اگر بگیرم روزی من آستین ترا