1 چون دل بستم به زلف آن غالیه مو بگشود و برم گشود از تندی خو
2 استغنا را ببین که آخر دل را نتوانستم بست به زنجیر برو
1 ای باد صبا واله و شیدا بر تو کامی ز ثری تا به ثریا بر تو
2 ماننده آن پری که در شیشه کنند تنگ است فضای چرخ مینا بر تو
1 ای خانه نه سپهر پرنور از تو تا دور فتاده دل رنجور از تو
2 که دیده وطن سازد وکه سینه مقام یعنی که در آب و آتشم دور از تو
1 رحمت آید با همه مغروری تو گر شرح دهم قصه مهجوری تو
2 اشکی که ز رخساره من بگذشتی اکنون ز سرم گذشته از دوری تو
1 باشد به مثل گر حاتم طی آن طبع که سرکشست کی گیرد کی
2 هرگاه که ابر کرمش ریزش کرد بنگر که چگونه می جهد برق ازوی
1 ای دل که ز چاک سینه بگریخته ای وز بهر خلاص حیله انگیخته ای
2 گه در سر زلف یار و گه در بر من هرجا هستی به مویی آویخته ای
1 از من برگشت یار من بی سببی پر کرد ز خون کنار من بی سببی
2 خواهد غم رفته بازگرداند نیست برگشتن روزگار من بی سببی
1 ای چشم مرا چشم گهربار از پی دارد چشم تو چشم بسیار از پی
2 خوابم نبرد ز فکر چشم تو که هست یک خفته و صد هزار بیدار از پی
1 رفتی رفتی از دل پر خون رفتی از غمکده سینه محزون رفتی
2 نیکو کردی که در دلم نشستی این خانه شکسته بود بیرون رفتی
1 در دایره اهل هوس جا کردی کردی چندان که خویش رسوا کردی
2 با آن که بسان ابر تر دامن بود خوش بنشستی و دل به دریا کردی