1 جمعی که ثنات رایگان میگویند مغرور مشو که از زبان میگویند
2 هستند چو کوه در خوش آمدگویی هر چیز که گفتی تو همان میگویند
1 دور از رخت ای سرو قد شکر لب صبحم همه شام بود و روزم همه شب
2 چون روز نبود مدت عمر مرا از روز فراق اگر ننالم چه عجب
1 آن میر که خویش را کلامی می گفت درسی دو برای دوسه عامی می گفت
2 اعجاز ازو دیده ام از من بشنو در حاشیه درس شرح جامی میگفت
1 چشم تو که با جهان عتاب است او را پیوسته ز خواب خوش نقاب است او را
2 ریزد بسیار خون مردم به ستم بسیاری خون باعث خواب است او را
1 ای چشمم از انتظار روی تو سفید وی از تو دل امیدوارم نومید
2 کی شمع مرادم از تو روشن گردد روشن نتوان نمود شمع از خورشید
1 در دادن دل به زلفت ای عهد شکن نبود سر مویی که از جانب من
2 چون سرکشم از حلقه زلفی که تو خود با این همه سرکشی نهادی گردن
1 هرچند دلم غم تو خون میبارد او شوق وصال را فزون میبارد
2 من با یک دل بسر نیارم بردن با این همه دل زلف تو چون میبارد
1 ای مردم چشمم چه و بال است تو را عکس همه مردمی چه حال است تو را
2 خوابی که هلال است حرام است به تو خونی که حرام است حلال است تو را
1 شوخی که جفا به از وفا میداند گویند که حال دل ما میداند
2 من از دلش این گمان ندارم دیگر سرّ دل هر بنده خدا میداند
1 ای کوی تو درد و غم فراوان بردیم القصه که هرچه خواستیم آن بردیم
2 سودای سر زلف تو سود است همه یک دل دادیم و دل به دامان بردیم