9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ظهیر فاریابی / قصاید ظهیر فاریابی

قصاید ظهیر فاریابی

1 مرا مبَشر اقبال بامداد پگاه نوید عاطفت آورد از آستانه شاه

2 چه گفت ؟ گفت که رویت به کعبه کرم است نیاز عرضه کن و حاجتی که هست بخواه

3 زمین ببوس و بنه جاودان ذخیره عمر که کیمیای حیات است خاک آن درگاه

4 اگرچه مدت غیبت دراز گشت ولیک زبان عذر به یکباره هم نشد کوتاه

1 زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده

2 خرد که بر دوجهان نافذست فرمانش در آستان تو جز بندگی نورزیده

3 ستارگان که ز آفاق بر سر آمده اند ز خط حکم تو یک ذره سر نپیچیده

4 بگشته صورت اقبال گرد جمله جهان هزا باره و آنگه در تو بگزیده

1 ای قصر ملک را ز معالیت کنگره حزم تو گرد مرکز اسلام دایره

2 در طلعتت نجوم افق را مطالعه در منظرت سعود فلک را مناظره

3 چون مفتی ضمیر تو گیرد قلم به دست برجیس زمین زند از رشک محبره

4 زان روز باز حجت عدل تو قاطع است کامد زبان خنجر تو در محاوره

1 زان زلف عنبرین که به گل بر نهاده ای صد گونه داغ بر دل عنبر نهاده ای

2 مخمور عشق را نبوده چاره ای که تو مهر عقیق بر می و شکر نهاده ای

3 از اشک لعل ساغر چشمم لبالب است تا لب چرا بر آن لب ساغر نهاده ای

4 خود از برای سر زره از بهر تن بود تو ماه روی عادت دیگر نهاده ای

1 نباشدت نفسی در سر آن کله داری که سر به کلبه احزان فرود آری

2 بدین قدر دل ما هم نگه نخواهی داشت چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟

3 ز حسن خویش بدین مایه گشته ای خرسند که سینه ای بخلی یا دلی بیازاری

4 مرا که پشت من از بار محنت است دو تاه فراق روی تو در می خورد به سرباری؟

1 زهی چو عقل علم گشته در نکو کاری مسلم است تو را نوبت جهانداری

2 کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ ربوده از سر گردون کلاه جباری

3 درآمده ز ازل زیر سقف همت تو چهار عنصر عالم به چار دیواری

4 فتاده جرم زمین با همه ثبات قدم به جنب حلم تو در تهمت سبکساری

1 هر کجا تازه بخندید گل رخساری بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری

2 عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست که جزین کار ندانم من ومشکل کاری

3 بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی آب بی تیرگی و آینه بی زنگاری

4 گر تنی داری جانیت بباید ناچار ور دلی داری نگزیردت از دلداری

1 دوش آوازه درافکند نسیم سحری که عروسان چمن راست گهِ جلوه گری

2 عقل خوش خوش چو خبر یافت ازین معنی، گفت راستی خوش خبری داد نسیم سحری

3 گر چنین است یقین دان که جهان بار دگر خوش بهشتی شود آراسته تا درنگری

4 گل اندیشه چو از وصف ریاحین بشکفت نوش کن باده گلگون، به چه اندیشه دری؟

1 سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی که سایه بر سرش افکند خسرو غازی

2 فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد که هست افسر شه بر سر سرافرازی

3 خطاب خسرو انجم کنون بگردانند که مصلحت نبود خسروی به انباری

4 همای چتر همایون چو پر و بال گشاد ازین سپس نکند جغد دعوی بازی

1 ای ظفر موکب تو را بر پی دو جهان پیش همتت لا شی

2 در صف بندگان تو مریخ روز رزم از شمار بسمل و فی

3 بر تن خصم بسته راه مسام نوک پیکانت از ترشح خوی

4 سالها بگذرد که حادثه را نرسد در حریم ملکت پی

آثار ظهیر فاریابی

9 اثر از قصاید ظهیر فاریابی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ظهیر فاریابی شعر مورد نظر پیدا کنید.