1 خرد نزدیک دولت رفت و گفتا که : می خواهم که با من یار باشی
2 جوابش داد دولت ، گفت : جایی که من باشم تو خود ناچار باشی
1 نگردد رزق خلق افزون بطاعت و نه نقصان پذیرد از معاصی
2 و لیکن طاعت و عصیان دهد بر در آن روزی که یؤخذ بالنواصی
1 قطب دین ، گر برفت نصرة دین شد بشمشیر ملک را قاضی
2 خلد الله دولة الباقی قدس الله مهجة الماضی
1 چون ز شعبان گذشت بیست ، مباش بشب و روز بی شراب دمی
2 همه جام بزرگ خواه ، که خرد نکند وقت احتمال همی
1 من همان گویم کان لاشه خرک گفت و می کند بسختی جانی
2 چه کنم ؟ بار کشم ، راه روم که مرا نیست جزین درمانی
3 یا بمیرم من و یا خر بنده یا بود راه مرا پایانی
1 اجل مجد دین ، در بلا و عنا ز ناله چو نالم ، ز مویه چو موی
2 تو دانی که : در حسن رأی ملک چه آید ز احداث ما را بروی ؟
3 اگر هیچ دانی ، شود ممکنت ؟ فراغ دل من بنوعی بجودی
4 بآب شفاعت ، که مقبول باد ز رخسار من گرد محنت بشوی
1 تاج دین ، در بسیط عالم نیست بی ثنای تو هیچ دانایی
2 نه چو قدر تو هست گردونی نه چو جود تو هست دریایی
3 اختران سپهر کی بینند همچو رأی تو کار فرمایی؟
4 پست باشد بپیش همه تو هر کجا چرخ راست بالایی
1 سرای ترا ، شهریارا ، ز نزهت بهر گوشه صد بوستانست گویی
2 بروزی رسند از در او خلایق در او در آسمانست گویی