1 ای پناه همه مسلمانی رافع بن علی شیبانی
2 تاج دینی و از مکارم تو همه اصحاب دین بآسانی
3 در معالی بلند مرتبتی در معانی فراخ میدانی
4 دیدهٔ عزم و حزم را بصری قالب علم و حلم را جانی
1 در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی بکار من چو سر زلف تو پریشانی
2 کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
3 بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟ همه سراسر خود دسته های ریحانی
4 اگر بساط کف پای تو کنم دیده روا بود ، که سزای هزار چندانی
1 زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی بعون تو مسلم شد زهر آفت مسلمانی
2 غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید بچشم اندر ترا جاه فریدونی، ترا ملک سلیمانی؟
3 نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده نگوید چرخ جز با رأی تو آثار پنهانی
4 قبول حضرتت داده یکی را تاج فغفوری علو همتت داده یکی را تخت خاقانی
1 ضیاء الدین، ترا در کامرانی هزاران سال بادا زندگانی
2 وفاک الله نائبة اللیالی وصانک من ملمات الزمانی
3 تو آن صدری که در صدر تو یابند همه انواع دانش را نشانی
4 جنابک روضة الاقبال تزری اطایبها بروضات الجنانی
1 ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی تابنده از جمال تو آثار خسروی
2 هر گه که در مهم معالی ندا دهی جز پاسخ متابعت از چرخ نشوی
3 فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو از بهر قهر فتنه همی هیچ نغنوی
4 در کف گرفته خنجر چون آب و پس بطبع آتش نهاده سوی معالی همی روی
1 بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
2 مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
3 زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا هزار چشمهٔ خون از دو دیده بگشایی
4 گهی بخار جفا جان من بیازاری گهی ببار عنا شخص من بفرسایی
1 خسروا، از کمال دانایی روی دولت همی بیارایی
2 گاه مال زمین همی بخشی گاه فرق فلک همی سایی
3 حرب جویان نهان شوند از بیم چون تو از حربگه پدید آیی
4 پای فتنه تویی که بربندی بند گردون تویی که بگشایی
1 گر هیچ گونه حال دل من بدانییی تنها مرا بکلبهٔ احزان نمانییی
2 از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی
3 چون آفتاب کم روییی از من و مرا مانند سایه در طلبت کم دوانییی
4 جستم ترا بخون دل و از تو کس نداد جز در میان خون دل من نشانییی