1 از آنرو صبح این روشندلی یافت که چون ما در دلش مهر علی تافت
2 ز مهر او منور خانهٔ خاک به نام او مزین مهر افلاک
3 قضا چون رایت هستی برافرخت علم را عین نامش سر علم ساخت
4 قدر بر لوح هستی چون قلم زد به اول حرف نام او رقم زد
1 شبی چون روز شادی عشرت افزای جهان روشن ز ماه عالم آرای
2 ز عالم زاغ پا بیرون نهاده خروس از صبحدم در شک فتاده
3 نشسته گوشهای مرغ مسیحا به هر جانب روان گردیده حربا
4 نبودی گر نجوم عالم افروز نکردی فرق آن شب را کس از روز
1 چو این گنج هنر ترتیب دادم ز هر جوهر در او درجی نهادم
2 شدم جویندهٔ زیبنده اسمی که حفظ گنج را سازم طلسمی
3 به کام فکر ملکی چند گشتم به اکثر نامداران بر گذشتم
4 به ناگه پیشم آمد پیر دانش که ای کار تو بر تدبیر و دانش
1 شبی سامان ده سد ماتم وغم غم افزا چون سواد خط ماتم
2 به رنگ چشم آهو مهره گل فلک بر صورت بال عنادل
3 ز بس تاریکی شب نور انجم به سوی عالم گل کرده ره گم
4 تو گفتی از فلک انجم نمیتافت به زحمت خواب راه دیده مییافت
1 نوا پرداز قانون فصاحت چنین زد چنگ بر تار حکایت
2 که بود اقلیم چین را شهریاری به تخت شهریاری کامکاری
3 به تاج نامداری سربلندی به زنجیر عدالت ظلم بندی
4 به چین در دور عدل آن جهاندار نبود آشفتهای جز طره یار
1 خداوندا گنهکاریم جمله ز کار خود در آزاریم جمله
2 نیاید جز خطاکاری ز ما هیچ ز ما صادر نگردد جز خطا هیچ
3 ز ما غیر از گنهکاری نیاید گناه آید ز ما چندانکه باید
4 ز ننگ ما به خود پیچند افلاک زمین از دست ما بر سرکند خاک
1 دلا برخیز تا کنجی نشینیم ز ابنای زمان کنجی گزینیم
2 عجب دوری و ناخوش روزگاریست نه بر مردم نه بر دور اعتباریست
3 اگر سد سال باشی با کسی یار پشیمانی کشی در آخر کار
4 از این بیمهر یاران دوری اولا ز بزم وصلشان مهجوری اولا
1 زهی نام تو سر دیوان هستی ترا بر جمله هستی پیش دستی
2 زکان صنع کردی گوهری ساز وزان گوهر محیط هستی آغاز
3 به سویش دیده قدرت گشادی بنای آفرینش زو نهادی
4 ازو دردی و صافی ساز کردی زمین و آسمان آغاز کردی
1 ایا مدهوش جام خواب غفلت فکنده رخت در گرداب غفلت
2 ازین خواب پریشان سر برآور سری در جمع بیداران در آور
3 در این عالی مقام پر غرایب ببین بیداری چشم کواکب
4 تماشا کن که این نقش عجب چیست ز حیرت چشم انجم مانده بر کیست
1 دبیر مکتب نادر بیانی چنین گوید ز پیر نکته دانی
2 که مکتبخانهای گردید تعیین چه مکتب، خانهای پر لعبت چین
3 گلستانی ز باد فتنه رسته در او از هر طرف سروی نشسته
4 در او خوش صورتان پرنیان پوش چو صورتخانهٔ چین دوش بر دوش