زهی نام تو سر دیوان از وحشی بافقی ناظر و منظور 1
1. زهی نام تو سر دیوان هستی
ترا بر جمله هستی پیش دستی
...
1. زهی نام تو سر دیوان هستی
ترا بر جمله هستی پیش دستی
...
1. ایا مدهوش جام خواب غفلت
فکنده رخت در گرداب غفلت
...
1. خداوندا گنهکاریم جمله
ز کار خود در آزاریم جمله
...
1. رقم سازی که این زیبا رقم زد
نوشت اول سخن نام محمد
...
1. شبی چون روز شادی عشرت افزای
جهان روشن ز ماه عالم آرای
...
1. از آنرو صبح این روشندلی یافت
که چون ما در دلش مهر علی تافت
...
1. شبی سامان ده سد ماتم وغم
غم افزا چون سواد خط ماتم
...
1. چو این گنج هنر ترتیب دادم
ز هر جوهر در او درجی نهادم
...
1. دلا برخیز تا کنجی نشینیم
ز ابنای زمان کنجی گزینیم
...
1. نوا پرداز قانون فصاحت
چنین زد چنگ بر تار حکایت
...
1. دبیر مکتب نادر بیانی
چنین گوید ز پیر نکته دانی
...
1. چنین گفت آن ادیب نکته پرداز
که درس عاشقی میکرد آغاز
...