چنین گفت آن ادیب از وحشی بافقی ناظر و منظور 12
1. چنین گفت آن ادیب نکته پرداز
که درس عاشقی میکرد آغاز
...
1. چنین گفت آن ادیب نکته پرداز
که درس عاشقی میکرد آغاز
...
1. چو آن زرین قلم از خانهٔ زر
کشید از سیم مدبر لوح اخضر
...
1. چو طفل روز رفت از مکتب خاک
سواد شب نمود از لوح افلاک
...
1. اسیر درد شبهای جدایی
چنین نالد ز درد بینوائی
...
1. سفر سازندهٔ این طرفه صحرا
به عزم کارسازی زد چنین پا
...
1. حدا گویندهٔ این طرفه محمل
چنین محمل کشد منزل به منزل
...
1. گهر پاشی که این گوهر گزین کرد
به سوی بحر معنی رو چنین کرد
...
1. فسون سازی که این افسون نماید
بدینسان بر سر افسانه آید
...
1. سوار رخش تاز دشت دعوی
چنین راند از پی نخجیر معنی
...
1. سمند ره نورد این بیانان
بزد راه سخن زینسان به پایان
...
1. صف آرایندهٔ این طرفه لشکر
چنین لشکر کشد کشور به کشور
...
1. سلاسل ساز این فرخنده تحریر
کشد زینگونه مطلب را به زنجیر
...