4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار وحشی بافقی / ناظر و منظور وحشی بافقی

ناظر و منظور وحشی بافقی

1 رقم سازی که این زیبا رقم زد نوشت اول سخن نام محمد

2 چه نام است اینکه پیش اهل بینش شده نقش نگین آفرینش

3 ز بس کز میم و حایش گشت محفوظ نوشتش در دل خود لوح محفوظ

4 ز نقش حلقهٔ میمش دهد یاد قمر ز آن هاله را بر چرخ جا داد

1 چنین گفت آن ادیب نکته پرداز که درس عاشقی می‌کرد آغاز

2 که منظور از وفا چون گل شکفتی حکایتهای مهر آمیز گفتی

3 به نوشین لعل آن شوخ شکر خند دل مسکین ناظر ماند در بند

4 حدیث خوش‌ادا گلزار یاریست نهال بوستان دوستاریست

1 سمند ره نورد این بیانان بزد راه سخن زینسان به پایان

2 که چون منظور دور از لشکری گشت خروشان همچو سیل افتاد در دشت

3 ز دل می‌کرد آه سرد و می‌رفت دو منزل را یکی می‌کرد و می‌رفت

4 کسان همزبان را یاد می‌کرد ز درد بی‌کسی فریاد می‌کرد

1 صف آرایندهٔ این طرفه لشکر چنین لشکر کشد کشور به کشور

2 که هر صبح اینچنین تا شام منظور نمی‌گشت از حریم خسروی دور

3 ز چشمش اهل مجلس مست حیرت گریبان کرده چاک از دست حیرت

4 ز دانش یافت قدری آن خرد کیش که شاهش داد جا در پهلوی خویش

1 گهر پاشی که این گوهر گزین کرد به سوی بحر معنی رو چنین کرد

2 که ناظر رخش راندی با رفیقان به دل صد کوه غم از بار حرمان

3 به روز و شب و بیابان می‌بریدند که روزی بر لب دریا رسیدند

4 نه دریا بلکه پیچان اژدهایی ازو افتاده در عالم صدایی

1 عروس نظم را جویای این بکر چنین شد خواستگار از حجلهٔ فکر

2 که چون خسرو از آن دشت فرحبخش به عزم شهر راند از جای خود رخش

3 شبی دستور را سوی حرم خواند به آن جایی که دستور است بنشاند

4 پس آنگه گفت او را کای خردکیش به دانایی ز هر صاحب خرد پیش

1 دلا بر عکس ابنای زمان باش به روز بینوایی شادمان باش

2 غم خود خور به روز شادمانی که دارد مرگ در پی زندگانی

3 نبیند بی‌خزان کس لاله زاری خزان تا نگذرد ناید بهاری

4 به بی‌برگی چو سازد شاخ یکچند کند سر سبزش این شاخ برومند

1 اسیر درد شبهای جدایی چنین نالد ز درد بینوائی

2 که شد چون مشعل مهر منور نگون از طاق این فیروزه منظر

3 برآمد دود از کاشانهٔ خاک سیاه از دود شد ایوان افلاک

4 در آن شب ناظر از هجران منظور به کنجی ساخت جا از همدمان دور

1 سفر سازندهٔ این طرفه صحرا به عزم کارسازی زد چنین پا

2 که چون دستور از آن راز آگهی یافت رخ از ذوق بساط خرمی تافت

3 به خود زد رأی در تغییر فرزند که گر بگذارمش در خانه یک چند

4 به رسوایی شود ناگه فسانه فتد افسانهٔ او در میانه

1 فسون سازی که این افسون نماید بدینسان بر سر افسانه آید

2 کزین معنی خبر چون یافت منظور که ناظر شد ز بزم خرمی دور

3 دمی از فکر این خالی نمی‌بود دلش را میل خوشحالی نمی‌بود

4 به شبها سوختی چون شمع تا روز نبودی یک نفس بی‌آه جانسوز

آثار وحشی بافقی

4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.