4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار وحشی بافقی / ناظر و منظور وحشی بافقی

ناظر و منظور وحشی بافقی

1 سوار رخش تاز دشت دعوی چنین راند از پی نخجیر معنی

2 که روزی چند از این حالت چو بگذشت که سوی شهر منظور آمد از دشت

3 به نزدیک پدر یک روز جا کرد به خسرو مدعای خود ادا کرد

4 غرض چون بود آهنگ شکارش به رفتن داد رخصت شهریارش

1 سمند ره نورد این بیانان بزد راه سخن زینسان به پایان

2 که چون منظور دور از لشکری گشت خروشان همچو سیل افتاد در دشت

3 ز دل می‌کرد آه سرد و می‌رفت دو منزل را یکی می‌کرد و می‌رفت

4 کسان همزبان را یاد می‌کرد ز درد بی‌کسی فریاد می‌کرد

1 صف آرایندهٔ این طرفه لشکر چنین لشکر کشد کشور به کشور

2 که هر صبح اینچنین تا شام منظور نمی‌گشت از حریم خسروی دور

3 ز چشمش اهل مجلس مست حیرت گریبان کرده چاک از دست حیرت

4 ز دانش یافت قدری آن خرد کیش که شاهش داد جا در پهلوی خویش

1 سلاسل ساز این فرخنده تحریر کشد زینگونه مطلب را به زنجیر

2 که ناظر داشت در کشتی نشیمن ز ابر دیده دریا کرد دامن

3 شدی هر روز افزون شوق یارش که آخر با جنون افتاد کارش

4 گریبان می‌درید و آه می‌زد ز آه آتش به مهر و ماه می‌زد

1 نوا آموز این دلکش ترانه پی خواب اینچنین گوید فسانه

2 که چون از رنج دریا رست ناظر شبی در خواب شد آشفته خاطر

3 چو خوابش برد در چین دید خود را به جانان عشرت آیین دید خود را

4 به جانان حرف دوری در میان داشت حدیث شکوهٔ او بر زبان داشت

1 ز ره پیمای این صحرای دلگیر به کوه افتد چنین آواز زنجیر

2 که بود اندر کنار مصر کوهی نه کوهی سرفراز با شکوهی

3 به خون‌ریز اسیران پافشرده به بالای سر از کین تیغ برده

4 به کین دردمندانش کمر سخت ز سنگ او شکسته شیشهٔ بخت

1 به جست و جوی آن مجنون گمنام زند اینگونه گویای سخن گام

2 که چون از گرمی این مشعل زر جهان گردید چون دریای آذر

3 تو گفتی مهر کز افلاک بنمود ز آتشگاه دوزخ روزنی بود

4 فلک را گرمی خور سوخت چندان که با خاک سیه گردید یکسان

1 برد ره نکته ساز معنی اندیش چنین ره بر سر گم کردهٔ خویش

2 که در نزدیک آن دلکش نشیمن بدان کوهی که ناظر داشت مسکن

3 به قصد کبک منظور دل افروز گشود از بند پای باز یک روز

4 ز ره شد از خرام کبک بازش ز پی شد کورد با خویش بازش

1 دلا بر عکس ابنای زمان باش به روز بینوایی شادمان باش

2 غم خود خور به روز شادمانی که دارد مرگ در پی زندگانی

3 نبیند بی‌خزان کس لاله زاری خزان تا نگذرد ناید بهاری

4 به بی‌برگی چو سازد شاخ یکچند کند سر سبزش این شاخ برومند

1 عروس نظم را جویای این بکر چنین شد خواستگار از حجلهٔ فکر

2 که چون خسرو از آن دشت فرحبخش به عزم شهر راند از جای خود رخش

3 شبی دستور را سوی حرم خواند به آن جایی که دستور است بنشاند

4 پس آنگه گفت او را کای خردکیش به دانایی ز هر صاحب خرد پیش

آثار وحشی بافقی

4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.