4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار وحشی بافقی / ناظر و منظور وحشی بافقی

ناظر و منظور وحشی بافقی

1 چو آن زرین قلم از خانهٔ زر کشید از سیم مدبر لوح اخضر

2 سرای چرخ خالی شد ز کوکب چو آخرهای روز از طفل مکتب

3 به مکتبخانه حاضر گشت ناظر به راه خانهٔ منظور ناظر

4 ز حد بگذشت و منظورش نیامد دوای جان رنجورش نیامد

1 ز ره پیمای این صحرای دلگیر به کوه افتد چنین آواز زنجیر

2 که بود اندر کنار مصر کوهی نه کوهی سرفراز با شکوهی

3 به خون‌ریز اسیران پافشرده به بالای سر از کین تیغ برده

4 به کین دردمندانش کمر سخت ز سنگ او شکسته شیشهٔ بخت

1 حدا گویندهٔ این طرفه محمل چنین محمل کشد منزل به منزل

2 که ناظر بر سواد شهر می‌دید ز درد ناامیدی می‌خروشید

3 به خود می‌گفت هر دم از سر درد که آخر دور کار خویشتن کرد

4 به گورم کی توانست این سخن گفت که در صحرا به گوران بایدم خفت

1 برد ره نکته ساز معنی اندیش چنین ره بر سر گم کردهٔ خویش

2 که در نزدیک آن دلکش نشیمن بدان کوهی که ناظر داشت مسکن

3 به قصد کبک منظور دل افروز گشود از بند پای باز یک روز

4 ز ره شد از خرام کبک بازش ز پی شد کورد با خویش بازش

1 چو طفل روز رفت از مکتب خاک سواد شب نمود از لوح افلاک

2 معلم بر در دستور جا کرد حدیث خود به خاصانش ادا کرد

3 به دستور از معلم حال گفتند یکایک صورت احوال گفتند

4 معلم را به سوی خویشتن خواند به تعظیم تمامش پیش بنشاند

1 به جست و جوی آن مجنون گمنام زند اینگونه گویای سخن گام

2 که چون از گرمی این مشعل زر جهان گردید چون دریای آذر

3 تو گفتی مهر کز افلاک بنمود ز آتشگاه دوزخ روزنی بود

4 فلک را گرمی خور سوخت چندان که با خاک سیه گردید یکسان

1 نوا آموز این دلکش ترانه پی خواب اینچنین گوید فسانه

2 که چون از رنج دریا رست ناظر شبی در خواب شد آشفته خاطر

3 چو خوابش برد در چین دید خود را به جانان عشرت آیین دید خود را

4 به جانان حرف دوری در میان داشت حدیث شکوهٔ او بر زبان داشت

1 سوار رخش تاز دشت دعوی چنین راند از پی نخجیر معنی

2 که روزی چند از این حالت چو بگذشت که سوی شهر منظور آمد از دشت

3 به نزدیک پدر یک روز جا کرد به خسرو مدعای خود ادا کرد

4 غرض چون بود آهنگ شکارش به رفتن داد رخصت شهریارش

1 سلاسل ساز این فرخنده تحریر کشد زینگونه مطلب را به زنجیر

2 که ناظر داشت در کشتی نشیمن ز ابر دیده دریا کرد دامن

3 شدی هر روز افزون شوق یارش که آخر با جنون افتاد کارش

4 گریبان می‌درید و آه می‌زد ز آه آتش به مهر و ماه می‌زد

1 چنین گفت آن ادیب نکته پرداز که درس عاشقی می‌کرد آغاز

2 که منظور از وفا چون گل شکفتی حکایتهای مهر آمیز گفتی

3 به نوشین لعل آن شوخ شکر خند دل مسکین ناظر ماند در بند

4 حدیث خوش‌ادا گلزار یاریست نهال بوستان دوستاریست

آثار وحشی بافقی

4 اثر از ناظر و منظور وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ناظر و منظور وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.