1 چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی
2 ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی
3 چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری چو به غیر همعنان شد چو بلا گران رکابی
4 همه خرقهٔ صلاحم شده خارخار و گل گل ز میی که داغ آن می نرود به هیچ بابی
1 ای آنکه عرض حال من زار کردهای با او کدام درد من اظهار کردهای
2 آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
3 تا من خجل شوم که بد غیر گفتهام دایم سخن ز نیکی اغیار کردهای
4 تا جان دهم ز شوق چو این مژده بشنوم آهنگ پرسش من بیمار کردهای
1 نوبهار آمد ولی بیدوستان در بوستان آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان
2 تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار ریخت در جام زمرد فام خیری زعفران
3 غنچه کی خندد به روی بلبل شب زندهدار گر نیندازد نسیم صبح خود را در میان
4 بر سر هر شاخ گل مرغی خوش الحان و مرا مهر خاموشیست چون برگ شقایق بر زبان
1 ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن
2 عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن
3 ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن
4 ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن
1 گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده
2 بیا بنگر که غمناکیست چشم آرزو بر در به امید نگاهی بر سراین رهگذر مانده
3 بجز من هر کرا دیدی ز بیماران غم گشتی هنوز از کف منه خنجر که بیمار دگر مانده
4 برآمد عمرها کز دور دیدم نخل بالایش هنوزم آن قد و رفتار در پیش نظر مانده
1 به دل دیرین بنایی بود کندم به جای او ز نو طرحی فکندم
2 خریدارانه چشمی دید سویم نگفت اما هنوز از چون و چندم
3 قبولی زان نگه مییابم ای بخت بسوزان بهر چشم بد سپندم
4 نگهبانت به سوی فتنه و ناز فریبم میدهند و میبرندم
1 شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کردهای جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای
2 ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده تا چند دست و پا زند صید گلو افشردهای
3 ای عقل برچین این دکان از چار سوی عافیت کامد به بد مستی برون رطل پیایی خوردهای
4 چون معدن الماس شد از عمزهٔ تو سینهام رحمی که پهلو مینهد آنجا دل آزردهای
1 بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه روم به شهر دگر چون هلال اول ماه
2 به سبزی سر خوان کسی نیارم دست کنم قناعت و راضی شوم به برگ گیاه
3 کشیده باد مرا میل آهنین در چشم اگر کنم به زر آفتاب چشم سیاه
4 دل چو آینه ام تیره شد در این پستی بس است چند نشینم چو آب در تک چاه
1 از برای خاطر اغیار خوارم میکنی من چه کردم کاینچنین بیاعتبارم میکنی
2 روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی
3 گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی
4 گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار ای که منع گریه بیاختیارم میکنی
1 صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده بنشین و بنشان غیر را ، پیمانه خور ، پیمانه ده
2 نقل وفا در بزم نه تا رام گردد مدعی مرغی که نبود در قفس او را فریب دانه ده
3 تا گرم گردد هر زمان هنگامهای در کوی تو طفلان بازی دوست را زنجیر این دیوانه ده
4 با لاابالی مشربان خوشبر سر میدان درآ دستار را آشفته کن تابی بر آن رندانه ده