1 دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو قفس بر هم شکست این مرغ، خرم بوستانی کو
2 نگاه گرم آتش در حریف انداز میخواهم بر این دل کز محبت سرد شد آتش فشانی کو
3 میدوشینه از سر رفت و یک عالم خمار آمد حریف تازه و بزم نو و رطل گرانی کو
4 کمند پاره در گردن گریزانست نخجیری بخواهد جست ازین آماجگه چابک عنانی کو
1 چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری
2 دل تست فارغ از غم که شراب عیش خوردی تو به عیش کوش و مستی که فراغ بال داری
3 تو نشسته در مقابل من و صد خیال باطل که به عالم تخیل به که اتصال داری
4 به کدام علم یارب به دل تو اندر آیم که ببینم و بدانم که چه در خیال داری
1 گر چه کردم ذوقها از آشناییهای او انتقام از من کشید آخر جداییهای او
2 اله اله این دل است آن دل که وقتی داشتم یاد آن اظهار قرب و خودنماییهای او
3 حسرت آن مرغ کز خرم بهاری دور ماند میتوان کردن قیاس از بینواییهای او
4 ما و تو هم درد و هم داغیم ای مرغ چمن تو ز گل مینال و من از بیوفاییهای او
1 مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای شوره زار شور بختان را گلستان کردهای
2 تو کجا وین دل که در هر گوشهای جغد غمیست گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای
3 کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست ورنه تو ای کعبه بر ما کار آسان کردهای
4 منت کحل الجواهر میکشد چشمم زیاد گر نمک آرد از آن راهی که جولان کردهای
1 سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای تا نداند کس که چون بی اعتبارم کردهای
2 چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال اینچنین کز روی مردم شرمسارم کردهای
3 ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز چون به لطف خویشتن امیدوارم کردهای
4 تو همان یاری که با من داشتی صد التفات کاین زمان با صد غم و اندوه یارم کردهای
1 مرا زد راه عشق خردسالی از این نورس گلی نازک نهالی
2 فروزان عارضی مانند لاله ز مشکین هر طرف بر لاله خالی
3 شکرخا طوطیی دلکش حکایت زبان دان دلبری شیرین مقالی
4 به قدش سرو را نسبت توان کرد اگر در سرو باشد اعتدالی
1 گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله
2 خوش است بزمگه یار و نالهٔ نی مطرب ز دست یار کشیدن میان لاله پیاله
3 صفای خاطر رندان ز چله خانه نیابی به دیر رو که پر است از می دو ساله پیاله
4 بود علامت باران اشک خرمی ما شبی که بادهٔ روشن مه است و هاله پیاله
1 من اندوهگین را قصد جان کردی ، نکو کردی رقیبان را به قتلم شادمان کردی ، نکو کردی
2 به کنج کلبهٔ ویران غم نومیدم افکندی مرا با جغد محنت همزبان کردی ، نکو کردی
3 ز کوی خویشتن راندی مرا از سنگ محرومی ز دستت آنچه میآمد چنان کردی ، نکو کردی
4 شدی از مهربانی دوست با اغیار و بد با من مرا آخر به کام دشمنان کردی ، نکو کردی
1 مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن
2 تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن
3 مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن
4 چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن
1 مییابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این آمادهٔ سد گریهام از اشتیاق کیست این
2 سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این
3 رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این
4 اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم جایی استخوش آراسته آیا وثاق کیست این