آثار وحشی بافقی

صفحه 35 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن سر کوی قناعت گیر تا باشی فراغت کن

2 به چندین گنج رنج و محنت عالم نمی‌ارزد چرا باید کشیدن رنج عالم ترک راحت کن

3 اگر خواهی که هر دشوار آسان بگذرد بر تو خدنگ جور گردون را لقب سهم سعادت کن

4 ازین بی همتان خواریست حاصل اهل حاجت را اگر خواهی که خود را خوارسازی عرض حاجت کن

1 ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن

2 ول یاری بدان رسمی‌ست خوبان را کهن ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن

3 گاهی نگاهی می‌کنی آن هم به چندین خشم و ناز گو کارها یکباره شو این چشم هم بالا مکن

4 مشهور شهری گشته‌ای وحشی چه رسوایی‌ست این چندین به کوی او مرو خود را دگر رسوا مکن

1 زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من کی ملتفت شود به جواب سلام من

2 گفتم بگو از آن لب شیرین حکایتی سد تلخ گفت دلبر شیرین کلام من

3 آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت بهر چه بر فروخت چو بشنید نام من

4 کامی نیافتم ز لب او به بوسه ای هر گز نبود آن لب شیرین به کام من

1 به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن

2 ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن

3 دل مینای می‌باید که باشد صاف با رندان دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن

4 به آواز دف و نی خاکبوس دیر می‌گوید بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن

1 گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

2 قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

3 نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا بود جایی که باید گفت چشمی بر قفا می‌کن

4 چو داری غمزه را بگذار تا عالم زند بر هم نگه گو باش شرم آلود و اظهار حیا می‌کن

1 می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این آمادهٔ سد گریه‌ام از اشتیاق کیست این

2 سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این

3 رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این

4 اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم جایی است‌خوش آراسته آیا وثاق کیست این

1 ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن

2 ره آوارگی در پیش و از پی دیدهٔ حسرت وداعی نام نه این را و چشمی بر نگاهم کن

3 ز کوی او که کار پاسبان کعبه می‌کردم خدایا بی ضرورت گر روم سنگ سیاهم کن

4 بخوان ای عشق افسونی و آن افسون بدم بر من مرا بال و پری ده مرغ آن پرواز گاهم کن

1 ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن آنچه او در کار من کردست در کارش مکن

2 هندوی چشم تو شد می‌بین خریدارانه‌اش اعتمادی لیک بر ترکان خونخوارش مکن

3 گر چه تو سلطان حسنی دارد او هم کشوری شوکت حسنش مبر بی‌قدر و مقدارش مکن

4 انتقام از من کشد مپسند بر من این‌ستم رخصت نظاره‌اش ده منع دیدارش مکن

1 تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو

2 زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو

3 از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود گر غمزه را فرمان دهد جنبیدن مژگان تو

4 تو خوش بیا جولان کنان گو جان ما بر باد رو ای خاک جان عالمی در عرصه جولان تو

1 دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو اگر با من رفیقی می‌روم آمادهٔ ره شو

2 سبک باش ای صباح روز عشرت بس گران خیزی تو هم از حد درازی ای شب اندوه کوته شو

3 هنوز از شب همان پاس نخست است ای فلک مارا چه شد چون دیگران گو یک شب ما هم سحر گه شو

4 ز سیمای قصب درماهتاب افتاده جانها را برآی ای ابر مشکین سایه پوش طلعت مه شو

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی