چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان از واعظ قزوینی قصیده 1
1. چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا!
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها
...
1. چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا!
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها
...
1. ای نگاهت دیده آیینه دل را ضیا
گوشه ابروی لطفت، صیقل زنگ خطا
...
1. حشمت از سلطان و، راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هماست
...
1. نوبهار است و درو و دشت دگر روح فزاست
سبزه تر به سرانگشت ز دل عقده گشاست
...
1. باد نوروزی دگر پیغام عشرت آورست؟
یا جهان پیر را یاد جوانی در سراست؟!
...
1. فصل دی شد، آتش سوزی هوا را در سر است
سردمهریهای دوران را، ظهور دیگر است
...
1. بهار آمد و، آفاق را سحاب گرفت
ز سایه، چهره ایام آفتاب گرفت
...
1. باد نوروزی صلا بر خوان عشرت میزند
یا جهان از دلگشایی دم ز جنت میزند؟!
...
1. قضا بدور جان، از فلک حصار کشید
که خوشدلی نتواند بگرد ما گردید
...
1. بر سر ز ابر چتر و، بگلگون گل سوار
خوش میرسد بکوکبه سلطان نوبهار
...
1. دی رفت و، شد ز بند یخ آزاد روزگار
آمد برون ز شیشه پریزاد نوبهار
...
1. شور عشق است بر سر من زار
یا طبیبی است بر سر بیمار؟!
...