2 اثر از قصاید در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار طبیب اصفهانی

1 حاشا که کشم بهر طرب ساغر جم را از غم چه شکایت من خو کرده بغم را

2 هیهات کز ایام حیاتش بشمارم روزی که نیابم بدل آسیب الم را

3 زنهار که می نوشم و بیهوده بخندم تا یافته ام چاشنی زهر ستم را

4 ای عشرتیان اینهمه انکار ز غم چیست رفتم بچشانم بشما لذت غم را

1 ای یافته صبح از دم جانبخش تو دم را آموخته بحر از کفت آئین کرم را

2 در عهد جوانبختی عدل تو عجب نیست گر پیر فلک راست کند قامت خم را

3 آثار قدومت به پرده نشانده است از بأس قدم عیسی فرخنده قدم را

4 گر یوسف و داوود و گر خضر و مسیحاست دارند ز تو چون ز تو جم خیل و حشم را

1 ای خداوندی که در گیتی مثل شد در سخا تا ابد از دولت دست و دلت بحر و سحاب

2 حرفی از جودت صدف را گوشزد گشت و همان خویش را از شرمساری می کند پنهان در آب

3 گاه احسان چون درآری دست همت از بغل روز میدان چون درآری پای دولت در رکاب

4 می رسد از هیبت تو ناله دشمن بچرخ می شود از همت تو خانه معدن خراب

1 دوش بودم بخواب وقت سحر که یکی کوفت حلقه ای بر در

2 گفتمش کیستی درین هنگام کز تو شد خواب خوش مرا از سر

3 نه بطبل آشنا هنوز دوال بر در خسروان عدل سیر

4 نه بگوشم رسید بانگ خروس از سرای عجوز خسته جگر

1 چیست آن پیکر سیمین که نگردد یکبار بمراد دل دانا و بکام هشیار

2 نکند واهمه ادراک شتابش زدرنگ نکند باصره ادراک مسیرش ز قرار

3 نه بیک حال ثباتش چو خیال زیرک نه بیک جای قرارش چو گمان هشیار

4 گاه بر فرق نهد افسر زرین چوکیان گاه بندد بمیان برهمن آسا زنار

1 مژده بلبل راکه آمد گل بباغ شاخسار شددگر صحن چمن چون محفل از رخسار یار

2 سبزه را افراخت قامت از نم فیض هوا لاله را افروخت عارض از دم گرم بهار

3 همچون نخل طور آتش می دمد از شاخ گل چون تنور نوح می جوشد زلال از چشمه سار

4 جوش گل بنگر که نتواند فراهم آورد بلبلی از بهر طرح آشیان یک مشت خار

1 درگهت را که هست غیر طور اینک اینک رسیدم از ره دور

2 روزگاری گذشت کز حسرت خورده ام خون چو عاشقان صبور

3 من مهجور و بس جفای فراق من رنجور و بس شب دیجور

4 هان ز قربم کنون مکن محروم هان ز وصلم کنون مکن مهجور

1 تویی آن خسرو عادل بجهان کآوردی آنچنان کار جهان را بنظام وتدبیر

2 که اگر گم شود از بیشه غزالی بمثل می کند عدل قوی پنجه تو ناخن شیر

3 هر کجا ابر سخای تو شود قطره فشان موج گردد کف در یوزه دریا ز غدیر

4 مگر از رشح کف جود تو مجنون شده بحر که صبا هر دمش از موج کشد در زنجیر

1 ز دل با تو ای شوخ شیرین شمایل چگویم که کارت نیفتاده با دل

2 گرفتم که از حال دل با تو گویم ترا ز آن چه پروا مر از آن چه حاصل

3 که آگاهی از حال کشتی نشینان ندارند، وارستگان سواحل

4 ز احوال پس ماندگان فیافی چه دانند آسودگان منازل

آثار طبیب اصفهانی

2 اثر از قصاید در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.