1 ای مبارک همای فرخ فال مرحبا مرحبا تعال تعال
2 از کجا می رسی بگوی بگوی بکجا می روی بنال بنال
3 تا مر از آن نوا بسوزد دل تا مرا ز آن صدا بگردد حال
4 لذتی می برم زبانگ تو من همچون پیغمبر از صدای بلال
1 حاشا که کشم بهر طرب ساغر جم را از غم چه شکایت من خو کرده بغم را
2 هیهات کز ایام حیاتش بشمارم روزی که نیابم بدل آسیب الم را
3 زنهار که می نوشم و بیهوده بخندم تا یافته ام چاشنی زهر ستم را
4 ای عشرتیان اینهمه انکار ز غم چیست رفتم بچشانم بشما لذت غم را
1 چیست آن پیکر سیمین که نگردد یکبار بمراد دل دانا و بکام هشیار
2 نکند واهمه ادراک شتابش زدرنگ نکند باصره ادراک مسیرش ز قرار
3 نه بیک حال ثباتش چو خیال زیرک نه بیک جای قرارش چو گمان هشیار
4 گاه بر فرق نهد افسر زرین چوکیان گاه بندد بمیان برهمن آسا زنار
1 ز دل با تو ای شوخ شیرین شمایل چگویم که کارت نیفتاده با دل
2 گرفتم که از حال دل با تو گویم ترا ز آن چه پروا مر از آن چه حاصل
3 که آگاهی از حال کشتی نشینان ندارند، وارستگان سواحل
4 ز احوال پس ماندگان فیافی چه دانند آسودگان منازل
1 ای خداوندی که در گیتی مثل شد در سخا تا ابد از دولت دست و دلت بحر و سحاب
2 حرفی از جودت صدف را گوشزد گشت و همان خویش را از شرمساری می کند پنهان در آب
3 گاه احسان چون درآری دست همت از بغل روز میدان چون درآری پای دولت در رکاب
4 می رسد از هیبت تو ناله دشمن بچرخ می شود از همت تو خانه معدن خراب