1 هر چه گفتم عیان شود به خدا پیر ما هم جوان شَود به خدا
2 در میخانه را گشاد یقین ساقی عاشقان شود به خدا
3 هر چه گفتم همه چنان گردید هر چه گویم همان شود به خدا
4 از سر ذوق این سخن گفتم بشنو از من که آن شود به خدا
1 نعمت الله است دائم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گر چه گردیدم بسی در دو سرا
3 میل ساحل کی کند بحری چو شد غرقه در دریای بی پایان ما
4 ما نوا از بینوائی یافتیم گر نوا جوئی بجو از بینوا
1 عارفی کو بُود ز آل عبا خواه گو خرقه پوش و خواه قبا
2 جان معنی طلب نه صورت تن تن بی جان چه می کند دانا
3 باده می نوش و جام را می بین تا تن و جان تو بود زیبا
4 گرچه حق ظاهر است کی بیند دیدهٔ دردمند نابینا
1 ما به عین تو دیده ایم تو را وز همه برگزیده ایم تو را
2 عاشقانه یگانه در شب و روز در کش خود کشیده ایم تو را
3 نور چشمی و در نظر داریم ما به عین تو دیده ایم تو را
4 به وجود آفریده ای ما را به ظهور آورده ایم تو را
1 رند مستی جو دمی با او برآ از در میخانهٔ ما خوش درآ
2 مجلس ما را غنیمت می شمر زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
3 جام می بستان و مستانه بنوش قول ما می گو سرودی می سرا
4 خوش خراباتی و خم می سبیل ما چنین مست و تو مخموری چرا
1 ذوق اگر داری در این دریا درآ عاشقانه خوش بیا با ما برآ
2 گر بیابی گوشهٔ میخانه ای کی کنی رغبت به ملک دو سرا
3 جملهٔ درها به تو بگشوده اند تو ز هر بابی که می خواهی درآ
4 جنت و حوری از آن زهدان جام دُرد و دَرد عشق او مرا
1 ظهور سلطنت عشق او است در دو سرا در آن سرا قدمی نه در آن سرا به سرآ
2 چو او است در دو سرا غیر او نمی بینم منم که از دل و جان عاشقم به هر دو سرا
3 جمال او است که در دو آینه نماید روی نظر به دیدهٔ ما کن ببین به شاه و گدا
4 مدام همدم جام شراب خوش باشد بیا و همدم ما شو دمی به ذوق بیا
1 خار بی کنگر چه کار آید مرا راه بی رهبر چه کار آید مرا
2 گر نباشد مرتضی با من رفیق خدمت قنبر چه کار آید مرا
3 عیسی مریم همی جویم به جان بندگی خر چه کار آید مرا
4 گر نه سر باشد فدای پای او دردسر بر سر چه کار آید مرا
1 از ازل تا ابد خواند مرا یار من محروم کی ماند مرا
2 من به غیر او نکردم التفات حضرت او نیک می داند مرا
3 عاقبت تاج سر شاهان شوم گر به خاک راه بنشاند مرا
4 یک مس بی او نخواهم زد دگر تا دمی از خویش بستاند مرا
1 گر بیازارد مرا موری ، نیازارم و را خود کجا آزار مردم ای عزیزان ، من کجا
2 نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش تا نگیرد بر سر بازار ، آزاری تو را
3 در طریقت هر چه فرمائی ، به جان فرمان برم ماجرا بگذار با ما ، ماجرا آخر چرا
4 کفر باشد در طریق عاشقان ، آزار دل گر مسلمانی، چرا آزار می داری روا