1 هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین غیر تو باشد دیگری از دیده ها بیرون کنم
1 این ساغر ما که عین آب است جامی ز شراب و پر شراب است
1 ذاتی و چه ذات ، ذات موصوف من است شک نیست که این ظهور موقوف من است
1 در دیدهٔ ما نظر کن ای شاه ای نور دو چشم نعمتاللّه
1 هر که دریافت آن از انسان است لاجرم این فقیر از آن سان است
1 گر برافتد حجاب ما از ما قطره و موج و جو بود دریا
1 این ریاضت چو بوتهٔ عشق گداز زر قلب نیاز خوش بگداز
1 محب آل محمد چو بایزید بود اگر چنانکه چنین نیست بایزید بود
1 دل حاضر دار با خدایت تا فیض بیابی از عنایت
1 به پنجشنبه مراد خویش می خواه ز هر بابی که خواهی از که و مه