1 دیدیم خیال موج و دریا نقشی است بر آب دیدهٔ ما
2 بر پردهٔ چشم ما سوی اللّه نقشی است خیال بسته واللّه
3 نقاش نگر که نقش بسته با نقش خوشش خوشی نشسته
4 یک عین بود بسی مظاهر عینی به مظاهر است ظاهر
1 جنّت ذاتند اعیان گوش کن در چنین جنّت شرابی نوش کن
2 عالم ارواح جنات صفات جمله می یابند ازین جنّت حیات
3 ملک باشد جنّت خاص ملک بینم اینجا حضرت خاص ملک
4 جنّت افعال این جنّت بود جنّت زیبای پر حکمت بود
1 چون رسول خدا به امر خدا عزم فرمود تا به دار بقا
2 حوریان صف زدند رد گردش گرد او بود گرد بر گردش
3 علمش آمد که یار غار تو ام عمل آمد که دوستدار تو ام
4 اعتقاد آمد و جمالی خوش حال آمد چه حال ، حالی خوش
1 می صاف دگر در جام کردم محبت نامه اش زان نام کردم
2 محبّانه به محبوبی نوشتم ز طالب سوی مطلوبی نوشتم
3 بخوانش خوش که اسرار الهی است معانی بیان پادشاهی است
4 همه دردت ازو یابد دوائی بود آئینهٔ گیتی نمائی
1 کثرت و وحدت که می گوئی چنان اعتبار عقل باشد این و آن
2 علم و عقل و زهد من بر باد رفت غیر یاد او مرا از یاد رفت
3 در خرابات فنا افتادهام سر به پای خم می بنهادهام
4 موج و دریا نزد ما باشد یکی هر دو یک آبند آن یک بی شکی